ابوزید
[اَ زَ] (ع اِ مرکب) عَقْعَق. (المزهر). عَکَّه. زاغچه. کلاژه. کَشگرَک. غُلبَه. شمشیردُنبه. (ادیب نطنزی). کندش. زاغی. || کِبَر. (المزهر). بزادبرآمدگی. پیری. || روزگار. دهر.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) مردی موضوع افسانه های حماسی قبیلهء بنوهلال عرب.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) صحابی است. او از رسول صلوات اللهعلیه و از او مجاهد روایت کند.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) تابعی است. او از ابوهریره و از او ابوجهم روایت کند.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) محدث است. او از زریق و از او عبدالله بن ابی شقیق روایت کند.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ابن اخطب. صحابی است و در سیزده غزوه در رکاب رسول صلوات اللهعلیه بوده است.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) کنیت ابن خلدون عبدالرحمن بن محمد. رجوع به ابن خلدون... شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ابن سهل بلخی. رجوع به ابوزید احمدبن سهل... شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ابن نقطه. نام یکی از نَقَله و مترجمین است و او راست: ترجمهء کتاب اُکَرِ ثاوذوسیوس.(1)
(1) - Theodose (?).
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) احمدبن زید الشروطی. یکی از فقهای حنفیّه. او راست: کتاب الوثائق. کتاب الشروط الکبیر. کتاب الشروط الصغیر. (ابن الندیم).
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) احمدبن سهل بلخی. یاقوت گوید: او در همهء دانشهای نو و کهن فاضل و در تصانیف خویش براه فلاسفه میرفت لکن به اهل ادب ماننده تر است. ابوحیان توحیدی گوید: در همهء متقدمین و متأخرین سه تن بیش نیافتم که اگر ثقلین بر تقریظ و مدح و...
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) اسامه بن زیدبن حارثه، حِبِّ رسول الله صلوات اللهعلیه. صحابی است.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) انصاری. رجوع به ابوزید ثابت بن زید... شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) انصاری. رجوع به ابوزید سعیدبن اوس بن ثابت... شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) اوس. رجوع به ابوزید انصاری شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ایّوب بن زیاد الحمصی. محدث است و معاویه بن صالح از او روایت کند.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) بلخی. رجوع به ابوزید احمدبن سهل بلخی... شود.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ثابت بن زیدبن النعمان انصاری. یحیی بن معین گفته است که گردآورندهء قرآن او بود بزمان رسول.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) ثابت بن یزیدالاحول. محدث است و از هلال بن خباب روایت کند.
ابوزید
[اَ زَ] (اِخ) جرمی. صحابیست.
