آرئوپاژ
[رِ ءُ] (اِخ)(1) رجوع به اَریوس باغوس شود.
(1) - Areopage.
آرای
(نف مرخم) مانند آرا در اسماء مرکبه به معنی آراینده آید و کلمهء مرکّبه معنی وصفی دهد، چون: انجمن آرای، بت آرای، بزم آرای، پیکرآرای، جهان آرای، چمن آرای، خاطرآرای، خودآرای، دست آرای، دل آرای، رزم آرای، سخن آرای، شهرآرای، صدرآرای، صف آرای، عالم آرای، عروس آرای، کشورآرای، گیتی آرای،...
آرایش
[یِ] (اِمص، اِ) (از پهلوی آرایشن) اسم مصدر آراستن. زیب. زینت. تدبیج. زیور. جمال. زَین. زبرج. حلیه. (دهّار). زهره. تنقیش. زخرف. تجمل. تزیین. تزین. تحلی. تقین. پیرایه :
خرد گیر کآرایش کار تست
نگهدار گفتار و کردار تست
هم آرایش تاج و گنج و سپاه
نمایندهء گردش هور و ماه.فردوسی.
ز کرده برخ بر نگارَش...
آرایش خورشید
[یِ شِ خوَرْ / خُرْ](اِخ) نام نوا و لحن اول است از جملهء سی لحن باربد :
چو زد زآرایش خورشید راهی
در آرایش بدی خورشید ماهی.نظامی.
|| (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مجازاً، خط عارض خوبان.
آرایشکار
[یِ] (ص مرکب) آرایشگر.
آرایش کردن
[یِ کَ دَ] (مص مرکب)تزیین. تزیّن. آراستن. جلوه کردن. || طرازیدن. پدرام کردن. تدبیج. تنقیش. خودسازی.
آرایش کننده
[یِ کُ نَنْ دَ / دِ] (نف مرکب) زاین. آرایشگر.
آرایش گاه
[یِ] (اِ مرکب) آنجا که آرایش کنند. || دکان سلمانی.
آرایشگر
[یِ گَ] (ص مرکب) زاین. مزیِّن. مشّاطه. || سلمانی. گرّای.
آراینده
[یَ دَ / دِ] (نف) آنکه آرایش دهد.
آراییدن
[دَ] (مص) آراستن.
آرباس
(اِخ) آرباسِس. نام مردی اساطیری، فرمانروای مدی از طرف سارداناپال و گویند او با همراهی بلزیس حکمران بابل پادشاه آشور را برانداخت و خود را پادشاه مدی نامید.
آربل
[بِ] (اِخ) رجوع به اَربل شود.
آرپا
(اِخ) نام آب راهه و رافده ای در قفقاز که به رود اَرَس پیوندد.
آرپه
[پَ / پِ] (ترکی، ص) باریک.
آرت
[رَ] (اِ) نام پرنده ای. || مِرفَق. آرنج. آرج. وارن. بندگاه ساعد و بازو. آرن. رونکک و بعید نیست که به این معنی مصحف آرن باشد. و رجوع به آرج شود.
آرتاباز
(اِخ) نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید. || نام چندین پادشاه ارمینیه. و رجوع به ارته باذ شود.
آرتابان
(اِخ) اردوان.
آرتاکزاستا
[کِ] (اِخ) نام باستانی پایتخت ارمنستان ایران.
آرتاکزرسس
[کِ زِ سِ] (اِخ) نامی که یونانیان به اردشیر درازدست داده اند.