آتش فام

[تَ] (ص مرکب) برنگ آتش.


آتش فرازه

[تَ فَ زَ / زِ] (اِ مرکب)آتش افرازه.


آتش فروز

[تَ فُ] (نف مرکب)آتش افروز :
پس آنگاه فرمود پرمایه شاه
که بر چوب ریزند نفت سیاه
بیامد دوصد مرد آتش فروز
دمیدند و گفتی شب آمد بروز.فردوسی.


آتش فروزنه

[تَ فُ زَ نَ / نِ] (اِ مرکب)چیزی که بدان آتش افروزند. سوخته. شَبوب.


آتش فشان

[تَ فَ / فِ] (نف مرکب) آن چیز یا آن کس که آتش افشاند.
- طیارهء آتش فشان؛ کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند :
مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان
گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای.
منوچهری.
-کوه آتش فشان و آتش افشان؛ کوهی...


آتش فشانی

[تَ فَ / فِ] (حامص مرکب) فعل آتش فشان.


آتشک

[تَ شَ] (اِ مرکب) کرمکی خرد که بشب چون چراغ تابد و آن را شب چراغ و شب چراغک و شب تاب و چراغله نیز گویند و به عربی یراعه و ولدالزنا خوانند. || برق. آدرخش. || آبلهء فرنگ. نار افرنجیه. ارمنی دانه. کوفت. سیفیلیس. آتشک فرنگ.


آتش کار

[تَ] (ص مرکب) آنکه در شغل و پیشهء خویش مباشرت با آتش دارد همچون گلخنی و مطبخی و آهنگر و مانند آن. || مجازاً، خشمگین و شتاب زده و بدکار. (برهان).


آتش کاری

[تَ] (حامص مرکب) فعل و عمل آتش کار.


آتش کاو

[تَ] (اِ مرکب) آلتی از آهن و جز آن که آتش را بدان آشورند. محراث. مسعار. سطام. اسطام. محراک. انبر.


آتشکده

[تَ کَ دَ / دِ] (اِ مرکب)پرستشگاه مغان و جای آتش افروختن. بیت النار. بیت النیران. آتشگاه :
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی.
رودکی.
بگه رفتن کآن ترک من اندر زین شد
دل من زآن زین آتشکدهء برزین شد.
ابوشکور.
اندر خره [ بناحیت...


آتشکدهء بهرام

[تَ کَ دَ یِ بَ] (اِخ) نام بنائی باستانی بهمدان. || بکنایه، برج حمل، چه حمل خانهء مریخ است. (برهان).


آتش کردن

[تَ کَ دَ] (مص مرکب)افروختن آتش. تأجیج.


آتش کش

[تَ کَ / کِ] (اِ مرکب) افزاری که بدان آتش در تنور آشورند.


آتش کشیدن

[تَ کَ / کِ دَ] (مص مرکب) به آتش کشیدن. آتش کشیدن جائی را؛ سخت ببیدادی ویران کردن آن.


آتشکی

[تَ شَ] (ص نسبی) مبتلی به آتشک. || دشنامی است در تداول زنان.


آتشگاه

[تَ] (اِ مرکب) بیت النار. (السامی فی الاسامی). آتشکده. معبد آتش پرستان :کیخسرو آنجا شد [ به آتشگاه کرکو ] و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد که اکنون آتشگاه است. (تاریخ سیستان). و آنجایگه که اکنون آتشگاه کرکوی است معبدجای گرشاسب بود. (تاریخ...


آتشگاه

[تَ] (اِخ) نام قلعه ای بوده است محکم به ترشیز. (نزهه القلوب). || نام محلی در مغرب باکو بفاصلهء پانزده هزار گز، و ایرانیان را در قدیم چندین آتشکدهء معروف در آنجا بوده است. در این محل چاه نفتی است با دهانهء بیضی بطول چهل گز که پیوسته در حال...


آتش گر

[تَ گَ] (ص مرکب) خالق آتش :
خورشید صانع است مر آتش را
بشناس زآتش ای پسر آتش گر.ناصرخسرو.


آتش گردان

[تَ گَ] (اِ مرکب) جوّاله. آتش سرخ کن.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.