ابن عربی
[اِ نُ عَ رَ] (اِخ) ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی. یکی از اعاظم حکمای صوفیه. مولد او در سال 560 ه .ق . بمرسیه. در هشت سالگی با کسان خویش باشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن...
ابن عرس
[اِ نُ عِ] (ع اِ مرکب) جانوری بَرّی شبیه بموش، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن، موی دُمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گیرد و بدانجا به عرسه معروف است. و گویند چون طعامی زهرگین بیند موی بر اندام راست کند و فریاد برآورد. راسو....
ابن عریف
[اِ نُ عَ] (اِخ) رجوع به احمدبن محمد بن موسی بن عطاءالله ابوالعباس شود.
ابن عریف
[اِ نُ عَ] (اِخ) رجوع به حسن بن ولیدبن نصر... شود.
ابن عزرا
[اِ نُ عِ] (اِخ)(1) ابراهیم بن مایر. از ربانیین یهود اندلس. منجم و طبیب و ریاضی. مولد او به طلیطله در 513 ه .ق . در ادب و شعر عرب نیز او را مهارت و براعت است. همهء عمر بسیاحت بلاد گذاشت. در قرطبه، کتاب موجودات حیه را تألیف کرد...
ابن عساکر
[اِ نُ عَ کِ] (اِخ) ابوالقاسم علی بن حسن. مورخ و محدث و سیاح دمشقی. او به عراق و ایران سفر کرد و تا خراسان برفت و از علمای این ممالک مانند اصحاب برمکی و تنوخی و جوهری حدیث شنود و علوم و دانش های مختلف فراگرفت. او را تألیفاتی...
ابن عساکر
[اِ نُ عَ کِ] (اِخ) ابومنصور عبدالرحمن بن محمد، برادرزادهء ابن عساکر ابوالقاسم علی بن حسن. او نیز چون عم خویش از دانشمندان مشهور بوده و بچندین مدرسه در دمشق و بیت المقدس تدریس میکرده است. مولد به سال 550 ه .ق . و وفات در 620 بوده است.
ابن عساکر
[اِ نُ عَ کِ] (اِخ) ابوالیمن امین الدین عبدالصمدبن عبدالوهاب، از نوادهء ابن عساکر ابوالقاسم علی بن حسن. او را تألیفاتی در فقه و حدیث بوده و منشآت بلیغه داشته است. مولد به 614 ه .ق . و وفات 687 است.
ابن عساکر
[اِ نُ عَ کِ] (اِخ) قاسم بن علی بن حسن، پسر ابن عساکر معروف صاحب تاریخ دمشق. از علما و ادبای عصر خویش. او را تألیفاتی است ازجمله: الجامع المستقصی فی فضائل المسجدالاقصی. مولد او به سال 527 ه .ق . و وفات در سنهء 600 بوده است.
ابن عسال
[اِ نُ عَسْ سا] (اِخ) ابوالفرج هبه الله قبطی مصری. عالم لغوی. او راست تفسیری بر انجیل و کتاب نحو قبطی به زبان عرب و مقدمه ای بر رسائل بولس رسول.
ابن عسال
[اِ نُ عَسْ سا] (اِخ) ابوالفضل، برادر ابوالفرج بن عسال. او را رسائلی است در دین نصاری و مجموعهء مختصری از قوانین موضوعهء مجمع روحانیین قبطی در مائهء هفتم هجری.
ابن عسال
[اِ نُ عَسْ سا] (اِخ) ابواسحاق، برادر ابن عسال ابوالفرج هبه الله، ملقب به مؤتمن یا مؤتمن الدوله یا مؤتمن الدین. او راست: کتاب السلم در لغت قبطی به عربی و آن بر حروف آخر کلمه مرتب است.
ابن عسکر
[اِ نُ عَ کَ] (اِخ) محمد بن علی بن عمر بن حسین بن مصباح، از مردم مراکش. مولد او هبط از اعمال قصرالصغیر. او راست: دوحه الناشر لمحاسن من کان فی المغرب من اهل القرن العاشر و آن مشتمل تراجم عده ای از علما و غیرهم است که خود آنان...
ابن عسله
[اِ نُ عَ سَ لَ] (اِخ) نام شاعری عرب.
ابن عشائر
[اِ نُ عَ ءِ] (اِخ) محمد بن علی بن محمد بن عشائر الحلبی. او راست: کتاب تاج النسرین فی تاریخ قنسرین. وفات او به سال 789 ه .ق . بوده است.
ابن عشره
[اِ نُ عَ شَ رَ] (اِخ) عزالدین حسن بن علی بن احمدبن یوسف کروانی(1)عاملی. فقیه شیعی. تلمیذ ابن فهد، و او بمائهء نهم هجری در جبل عامل میزیسته است.
(1) - کَرَوان: قریه بطوس. (مراصدالاطلاع).
ابن عصفور
[اِ نُ عُ] (اِخ) ابوالحسن علی بن موسی الحضرمی النحوی. اجداد او از مردم حضرموت و مولد او باشبیلیه. در شریش و مالَقه و مرسیه بتدریس اشتغال داشت. و او را کتب بسیار در فنون ادب است، ازجمله: کتاب الازهار. کتاب الهلال. کتاب اناره الدیاجی. مختصرالغره. شرح حماسه. شرح جزولیه....
ابن عطاءالله
[اِ نُ عَ ئِلْ لاه] (اِخ)تاج الدین ابوالفضل احمدبن محمد اسکندری شاذلی صوفی. او راست: کتاب الحکم العطائیه. کتاب تاج العروس و قمع النفوس. کتاب لطائف المنن. و ابن عطاءالله خصم الدّ ابن تیمیهء معروف است. وفات او به سال 709 ه .ق . بوده است.
ابن عطار
[اِ نُ عَطْ طا] (اِخ) ابوالخیر مسیحی بن ابی البقا. طبیب نصرانی نیلی. او بزمان ناصر خلیفهء عباسی میزیسته و طبیب مخصوص خلیفه بوده. وفات به بغداد608 ه .ق . قفطی صاحب تاریخ الحکما چنانکه خود گوید در طب شاگرد او بوده.
ابن عطار
[اِ نُ عَطْ طا] (اِخ) ابوالقاسم. ادیب و شاعر اندلسی اشبیلی، معاصر با فتح بن خاقان مؤلف قلائدالعقیان.