ابن عاصم
[اِ نُ صِ] (اِخ) قاضی الجماعه ابوبکر محمد بن محمد عاصم القیسی. نحوی و فقیه مالکی. مولد او غرناطه در 760 ه .ق . در بدایت عمر شغل وراقی داشت و سپس مرتبت قاضی القضاتی غرناطه یافت. ارجوزه ای در فقه مالکی موسوم به تحفه الحکام دارد و نیز کتابی...
ابن عامر
[اِ نُ مِ] (اِخ) مکنی به ابوعمران عبدالله بن عامر یحصبی، از مردم دمشق. وفات 118 ه .ق . یکی از قراء سبعه. گویند قرآن را از عثمان بن عفان فراگرفت. و بصحبت گروهی از صحابهء رسول صلوات اللهعلیه رسید. او از طبقهء اولی تابعین است و از جماعتی از...
ابن عباد
[اِ نُ ؟] (اِخ) معتمد علی الله ابوالقاسم محمد بن معتضد بالله (431-488 ه .ق .). از امرا و ملوک اندلس، در نواحی اشبیلیه و قرطبه حکمرانی داشته، پس از وفات پدر خویش در اشبیلیه به سال 461 بسلطنت نشست و در جنگ با عیسویان از یوسف بن تاشفین سلطان...
ابن عباد
[اِ نُ عَبْ با] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن عبدالله حمیری (733-792 ه .ق .). فقیه شاعر صوفی اندلسی. مولد او بشهر رنده. چندی بفاس و تلمسان رفت و در آنجا به تکمیل فقه و ادب پرداخت و سپس پانزده سال مقام خطیبی مسجد قیروان داشت. او راست: کتاب...
ابن عباد
[اِ نُ عَبْ با] (اِخ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
ابن عباد المهلبی
[اِ نُ ؟] (اِخ) او راست: کتاب الازمنه. (ابن الندیم).
ابن عباس
[اِ نُ عَبْ با] (اِخ) عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، مکنی به ابوالعباس. مولد او مکهء مکرمه، به شعب ابی طالب، آنگاه که مسلمین و بنی هاشم بدانجا محصور بودند (سه سال پیش از هجرت). مادرش لبابه بنت حارث و حارث پسرعم رسول اکرم صلوات...
ابن عباس
[اِ نُ عَبْ با] (اِخ) رجوع به ابوالقاسم الزهراوی شود.
ابن عبدالبر
[اِ نُ عَ دِلْ بَرر] (اِخ)ابوعمر یوسف بن عبدالله قرطبی (368-463 ه .ق .). عالم و محدث مشهور. پس از تکمیل علوم برای صحبت دانشمندان عصر به سیاحت بعض بلاد رفته و سپس تولیت قضاء اشبونه (لیسبن)(1) و شنترین(2) داشته. او را کتب چند است، از جمله: کتاب استیعاب در...
ابن عبدالحکم
[اِ نُ عَ دِلْ حَ کَ] (اِخ)عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدالحکم بن اعین مصری. وفات 257 ه .ق . پدر او رئیس مذهب مالکی در مصر و در 214 وفات کرده است. عبدالرحمن صاحب ترجمه و برادرانش از دانشمندان عصر خود بودند و چون در مسئلهء خلق قرآن با واثق...
ابن عبدالحکم
[اِ نُ عَ دِلْ حَ کَ] (اِخ)ابومحمد عبدالله. فقیه مصری مالکی. او از خود مالک موطأ را استماع کرده و مردی توانگر بوده، هنگامی که شافعی به مصر رفت عبدالله هزار دینار بدو بخشید و از سه تن دیگر از موسرین محل نیز دوهزار دینار بستد و بشافعی داد. مولد...
ابن عبدالحکم
[اِ نُ عَ دِلْ حَ کَ] (اِخ)ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالحکم بن اعین مصری. فقیه شافعی (182 -268 ه .ق .). او پسر ابومحمد عبدالله و برادر عبدالرحمن بن ابومحمد عبدالله است.
ابن عبدالحمید کاتب
[اِ نُ عَ دِلْ حَ دِ تِ] (اِخ) ابوالفضل محمد بن احمدبن عبدالحمید. از علمای سیر و اخبار، و از کتب اوست کتاب اخبار خلفاء بنی العباس. (از ابن الندیم).
ابن عبدالدائم
[اِ نُ عَ دِدْ دا ءِ] (اِخ)زین الدین مقدسی. خطاط و ادیب. گویند بیش از دوهزار کتاب بخط خود نوشته و در آخر عمر نابینا شده. وفات او به سال 668 ه .ق . بوده است.
ابن عبدالظاهر
[اِ نُ عَ دِظْ ظا هِ] (اِخ)محیی الدین ابوالفضل عبدالله بن رشیدبن ابومحمد عبدالظاهربن نشوان. کاتب ملک ظاهر بیبروس و منصور قلاون و اشرف خلیل، از ممالیک بحری بود. مولد او در 620 ه .ق . و وفات به 692 بوده است. از کتب اوست: الروضه البهیه الزاهره فی خطط...
ابن عبدالعزیز
[اِ نُ عَ دِلْ عَ] (اِخ)ابوجعفر ادریسی. کاتب ملک کامل سلطان مصر. صاحب کتاب انوار علو الاعلام فی الکشف عن اسرار الاهرام و عبدالقادر بغدادی متوفی بسنهء 1094 ه .ق . آنرا تصحیح کرده. وفات ابوجعفر به سال 623 ه .ق . بوده است.
ابن عبدالعزیز
[اِ نُ عَ دِلْ عَ] (اِخ)ابوحفص عمر بن عبدالعزیزبن مروان بن حکم. هشتمین خلیفهء اموی. رجوع به عمر بن عبدالعزیز شود :
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند زابن عبدالعزیز.سعدی.
ابن عبدالقدوس
[اِ نُ عَ دِلْ قُدْ دو](اِخ) رجوع به صالح بن عبدالقدوس شود.
ابن عبدالکریم
[اِ نُ عَ دِلْ کَ] (اِخ)احمدبن محمد بن عبدالکریم بن ابی سهل، مکنی به ابوالعباس. از قدمای کُتّاب و افاضل آنان و در صناعه خراج بر همهء هم عصران خویش برتری داشت. وفات به سال 270 ه .ق . و کتابی به نام کتاب الخراج دارد.
ابن عبدالملک الزیات
[اِ نُ عَ دِلْ مَ لِ کِزْ زَیْ یا] (اِخ) رجوع به ابن زیات شود.