ابن طبق
[اِ نُ طَ بَ] (ع اِ مرکب)ماریست زرد.
ابن طبیب
[اِ نُ طَ] (اِخ) رجوع به ابن دخوار شود.
ابن طثریه
[اِ نُ طَ ثَ ری یَ] (اِخ)ابوالمکشوح یزیدبن سلمه بن سمره. شاعر بزرگ و معروف. مؤلف حماسه را از او نقل بسیار است و او ظاهراً در دربار بنی امیه تقرب و منزلتی داشته است و در جنگی که بین بنی امیه و قبیلهء بنی حنیفه اتفاق افتاده در 126...
ابن طحان
[اِ نُ طَحْ حا] (اِخ) ابوالاصبغ عبدالعزیزبن علی. از مشاهیر ادباء و قُرّاء اندلس. مولد به سال 498 ه .ق . در اشبیلیه. وی به مصر و شام و عراق سفر کرده و سالها در شهرهای مزبور به افادت مشغول بوده است و بعد از 559 به حلب درگذشته است....
ابن طراری
[اِ نُ طَ را را] (اِخ) قاضی ابوالفرج معافی بن زکریابن یحیی جریری نهروانی. متفنن در علوم کثیره. مدتی قضاء بغداد داشت و در ادب شاگرد نفطویه بود و از روات حدیث بسیار شنود و شعر نیکو میگفت. در مذهب پیرو محمد بن جریر طبری بود که پنجمْ مذهب اهل...
ابن طرخان
[اِ نُ طَ] (اِخ) ابوالحسن علی بن حسن. از استادان غناء و موسیقی، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست: کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخبارالمغنین الطنبوریین. کتاب انساب الحمام. کتاب ما ورد فی تفضیل الطیر الهادی. (ابن الندیم).
ابن طریف
[اِ نُ طَ] (اِخ) صاحب کتاب افعال.
ابن طریق
[اِ نُ طَ] (ع اِ مرکب) دزد. سارق. راهزن. رهزن. ره بُر. راهبُر.
ابن طفیل
[اِ نُ طُ فَ] (اِخ) ابوبکر محمد بن عبدالملک بن طفیل قیسی اندلسی. یکی از مشاهیر حکمای عرب اسپانیا. ظاهراً در اوائل مائهء ششم هجری در وادی آش(1) شهری کوچک در اندلس متولد گشته است. او شاگرد ابن باجهء معروف است و در طب و علوم ریاضی و فلسفه و...
ابن طقطقی
[اِ نُ طِ طَ قا] (اِخ)ابوجعفر محمد بن تاج الدین ابوالحسن علی، ملقب به جلال الدین و صفی الدین، از نوادهء ابراهیم طباطبا، و نسب او به بیست واسطه بحسن بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام می پیوندد. پدر او نقیب علویین کوفه و بغداد بود و در سال 680...
ابن طولون
[اِ نُ] (اِخ) شمس الدین محمد بن علی بن محمد بن طولون الشامی. مولد او به دمشق. در قاهره دانش و ادب فراگرفت و بمدرسهء صالحیه تدریس نحو و حدیث میکرد. وفات او به 955 ه .ق . است. او را در علوم مختلفه تصانیف بسیار است، از جمله: الغرف...
ابن طولون
[اِ نُ] (اِخ) امیر ابوالعباس احمدبن طولون. اولین کس از سلسلهء بنی طولون که تا 292 ه .ق . به مصر پادشاهی داشته اند. طولون پدر احمد، مملوک نوح بن اسد سامانی عامل بخارا بود و او طولون را بمأمون خلیفه بخشید. مولد احمد سامرا به سال 320 و از...
ابن طیب
[اِ نُ طَیْ یِ] (اِخ) ابوالفرج عبدالله. حکیم و طبیبی مشهور، معاصر ابوعلی بن سینا. از اطبای بیمارستان عضدی بغداد. او صحبت ابن بطلان و چند طبیب مشهور دیگر درک کرده و ابوعلی تألیفات طبی او را تحسین میکرده لکن به کتب فلسفی او وقعی نمی نهاده است. او را...
ابن طیفوری
[اِ نُ طَ] (اِخ) رجوع به زکریابن طیفوری شود.
ابن ظافر ازدی
[اِ نُ فِ رِ اَ] (اِخ)جمال الدین علی بن ظافر وزیر ازدی. در ادب و تاریخ و اخبار ملوک بارع بود. در مدرسه مالکیهء مصر تدریس میکرد و وکالت بیت المال داشت. از مؤلَّفات اوست: الدول المنقطعه در چهار جلد تا سال 622 ه .ق . دیگر تاریخ الساجیه و...
ابن ظفر
[اِ نُ ظَ فَ] (اِخ) حجه الدین ابوعبدالله محمد بن ابی محمد صقلی. مولد او صقلیه. در مکه پرورش یافته. کتابی باسلوب کلیله و دمنه دارد موسوم به سلوان المطاع فی عداون الاتباع(1) و آنرا به ابوعبدالله محمد بن ابی القاسم اهدا کرده است، در سال 554 ه .ق ....
ابن عائشه
[اِ نُ ءِ شَ] (اِخ) ابوجعفر محمد، از غیر نژاد عرب، از موالی قریش. مغنی مشهور. آوازی بغایت دلکش داشت و هرگاه بدو تکلیف خواندن می کردند برمی آشفت یعنی غنا را دونِ رتبهء خویش میشمرد و تنها آنگاه که حسن مثنّی از او تقاضای تغنی می کرد باحترام خاندان...
ابن عائشه
[اِ نُ ءِ شَ] (اِخ) ابراهیم بن محمد، از خاندان عباسی، در زمان خلافت مأمون با ابراهیم بن مهدی بیعت کرده و از طرف مأمون دستگیر و زندانی شد و چون از حبس گریختن خواست او را گرفته بیاویختند. وفات 210 ه .ق .
ابن عابد
[اِ نُ بِ] (اِخ) او را کتابی است بنام کتاب الملوک و اخبارالاُمم. (ابن الندیم).
ابن عاصم
[اِ نُ صِ] (اِخ) ابوطالب مفضل بن سلمه بن عاصم لغوی، بمذهب کوفیین. ازجملهء فتح بن خاقان بمائهء سیم هجری. او ابن الاعرابی و دیگر علمای فن را دیده و استدراکی بر کتاب العین خلیل نوشته است. و از اوست: کتاب البارع در علم لغت. کتاب ضیاءالقلوب فی معانی القرآن...