ابن عبدربه
[اِ نُ عَ دِ رَبْ بِهْ] (اِخ)ابوعمر احمدبن محمد اندلسی. ادیب و شاعر معروف، صاحب کتاب عقدالفرید. مولد او قرطبه به سال 246 ه .ق . و وفات در سنهء 328 است.
ابن عبدربه
[اِ نُ عَ دِ رَبْ بِهْ] (اِخ)ملقب به رأس البغل. و کتاب البستان که بفتح بن خاقان نسبت کنند از اوست. (ابن الندیم).
ابن عبدکان
[اِ نُ ؟] (اِخ) محمد. کاتب طولونیه. مترسلی فصیح بوده و کتاب دیوان رسائل کبیر از اوست. (ابن الندیم).
ابن عبدوس
[اِ نُ عَ] (اِخ) علی بن محمد بن عبدوس کوفی نحوی. او راست: کتاب میزان الشعر بالعروض. کتاب البرهان فی علل النحو. کتاب معانی الشعر. (ابن الندیم).
ابن عبدون
[اِ نُ عَ] (اِخ) ابومحمد عبدالمجیدبن عبدون اندلسی. شاعر و محدث. وفات او به سال 529 ه .ق . او رازدار بنی افطس بود ازجمله متوکل عمر. و به سال 500 صاحب السر علی بن یوسف مرابطی گردید. وی را اشعاری رائق و منشآت بلیغ بوده و قصیدهء رائیهء او...
ابن عبدویه
[اِ نُ عَ دِ وَیْهْ] (اِخ) محمد. شاگرد ابواسحاق شیرازی. فقیه شافعی. او راست: کتاب ارشاد در فقه.
ابن عبری
[اِ نُ عِ] (اِخ)(1) ابوالفرج (622-685 ه .ق .). کشیش سریانی. پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده. ابن عبری در شهر ملاطیه(2) متولد شد و با علوم دینی نصرانی علم طب و فلسفه و زبان عرب نیز بیاموخت. چندی اسقف شهر گوبای حلب و خلیفهء حلب و...
ابن عبیدالقاسم
[اِ نُ ؟ دِلْ سِ] (اِخ) او راست: کتاب القراءات. (ابن الندیم).
ابن عتائقی
[اِ نُ عَ ءِ] (اِخ) کمال الدین عبدالرحمن بن محمد بن ابراهیم. فقیه و محدث و ادیب شیعی بمائهء هشتم هجری. وفات او پس از سال 786 ه .ق . او راست: کتاب شرح نهج البلاغه و این شرحی مفصل است. کتاب حقایق الخلل فی دقایق الحیل. کتاب الاعمار. اختصار...
ابن عجرد
[اِ نُ عَ جَرْ رَ] (اِخ)عبدالکریم. رئیس خوارج سیستان و خراسان و کرمان و قهستان. ابتدا عبدالکریم از اتباع عطیه بن اسود و عطیه پیرو نجده بن عامر بود، سپس ابن عجرد خود بانی فرقهء جدید گشت که به نسبت بدو عجارده نامیده شده اند.
ابن عجزه
[اِ نُ عِ / عُ زَ] (ع اِ مرکب)فرزند بازپسین. ابن هرمه. و در تداول عوام، ته تغاری.
ابن عجمی
[اِ نُ ؟] (اِخ) هبه اللهبن عبدالغفاربن جمال الدین مقدسی حنفی. اصلاً ایرانی و از دانشمندان ادب و فقه در ممالک عثمانی در مائهء یازدهم هجری. چندی مفتی بیت المقدس بوده. ولادت او به سال 1023 ه .ق . و وفات در سفر بازگشت از قسطنطنیه بقدس، در سنهء 1077....
ابن عدی
[اِ نُ عَ دی ی] (اِخ) ابواحمد عبدالله بن عدی (242-323 ه .ق .). محدث ایرانی از مردم جرجان. عراق و مصر و شام و حجاز را در طلب حدیث سیاحت کرده. و در استراباد درگذشته است. او راست: کتاب کامل در جرح و تعدیل.
ابن عدی
[اِ نُ عَ دی ی] (اِخ) ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمیدبن زکریای منطقی، نصرانی یعقوبی. نزیل بغداد. شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی. وفات 363 یا 364 ه .ق . او سرآمد منطقیین عصر خویش بود و کتب بسیار بخط خود نوشت، دو بار تفسیر طبری را...
ابن عذاری
[اِ نُ عِ] (اِخ) مورخ مائهء هفتم هجری. او را کتابی در تاریخ بوده که تا زمان خویش ختم کرده است البیان المغرب فی اخبارالمغرب و از این کتاب اجزائی باقی مانده است. و نیز تاریخی راجع بمشرق داشته که ظاهراً از میان رفته است.
ابن عرام
[اِ نُ ؟] (اِخ) امیر صلاح الدین خلیل. یکی از امراء مصر. او ولایت اسکندریه داشت و چون امیر برکه مقتول شد، برقوق بتهمت قتل برکه ابن عرام را دستگیر کرد و به سال 782 ه .ق . بکشت. وی مردی دانشمند و ادیب بود و کتابی در تاریخ کرده...
ابن عربشاه
[اِ نُ عَ رَ] (اِخ) ابراهیم اسفرائنی. رجوع به عصام شود.
ابن عربشاه
[اِ نُ عَ رَ] (اِخ) حسن بن احمدبن محمد الحنفی، از مردم ایران، فرزند ابن عربشاه معروف. او راست: کتاب ایضاح الظلم و بیان العدوان فی تاریخ النابلسی الخارجی الخوّان.
ابن عربشاه
[اِ نُ عَ رَ] (اِخ) تاج الدین عبدالوهاب بن احمدبن محمد. لغوی و شاعر، فرزند ابن عربشاه ابوالعباس احمد، از مردم ایران. مولد او بدشت قبچاق و با پدر به دمشق و قاهره رفته است. او راست: کتاب الجوهرالمنضد فی علم الخلیل بن احمد و شرحی بر مقدمهء ابولیث. و...
ابن عربشاه
[اِ نُ عَ رَ] (اِخ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محمد بن عبدالله الحنفی. اصلاً ایرانی و مولد او در سال 791 ه .ق . به دمشق. هنگام هجوم تیمور به شام ابن عربشاه بسمرقند رفت (803) و نزد جرجانی و جزری بتحصیل علوم ادبیه پرداخت و زبان ترکی و مغولی...