ابن عمار
[اِ نُ عَمْ ما] (اِخ) ابن الندیم در باب کتب المؤلفه فی الانواء، یکی از کتابهای انواء را بدو نسبت می کند. رجوع به ابن عمار ثقفی شود.
ابن عمار ثقفی
[اِ نُ عَمْ مارِ ] مکنی به ابوالعباس، احمدبن عبیداللهبن محمد بن عمار ثقفی کاتب. او با ابوعبدالله محمد بن جراح مصاحبت داشته و از وی روایت کرده. وفات او به سال 319 ه .ق . بوده است. از کتب اوست: کتاب المبیضه فی اخبار مقاتل آل ابیطالب. کتاب الانواء....
ابن عماره
[اِ نُ عُ رَ] (اِخ) رجوع به حمزه بن حبیب الزیات شود.
ابن عمر
[اِ نُ عُ مَ] (اِخ) ابوعبدالرحمن یعقوب مغربی. از رجال دولت بنی حفص و حاجب ابوالبقا خالدبن ابی زکریا بود و ابن عمر برای ابوبکر برادر ابوالبقا در شهر قسنطینه بیعت گرفت و او در اوائل مائهء هشتم هجری در تونس و جزائر و طرابلس غرب مصدر و منشأ وقائع...
ابن عمر
[اِ نُ عُ مَ] (اِخ) الداخلی. طبیب خلیفه المطیع لله عباسی است.
ابن عمر
[اِ نُ عُ مَ] (اِخ) عبدالعزیزبن عمر برقعیدی. از امرای موصل. شهرت این مرد بعلت بناء قصبهء جزیرهء ابن عمر است.
ابن عمر
[اِ نُ عُ مَ] (اِخ) (جزیرهء...) نام شهری میان موصل و نصیبین، و گویند جبل جودی که کشتی نوح بدان قرار کرد نام کوهی نزدیک بدین شهر است. و این شهر را عبدالعزیزبن عمر برقعیدی پی افکنده است و نسبت بدان جَزَریست. (از ابن بطوطه).
ابن عمر
[اِ نُ عُ مَ] (اِخ) رجوع به ابن فضل الله شود.
ابن عمران
[اِ نُ عِ] (اِخ) ابوجعفر محمد بن احمدبن یحیی بن عمران الاشعری. فقیه شافعی از مردم قم، و کتاب النوادر از اوست. و رجوع به اشعری ابوجعفر محمد بن احمدبن یحیی بن عمران شود.
ابن عمید
[اِ نُ عَ] (اِخ) ابوالفضل محمد بن العمید ابی عبدالله الحسین بن محمد الکاتب الخراسانی. پدر او مردی از اهل فضل و ادب و صاحب ترسل بود و بعادت اهل خراسان لقب تعظیمی عمید و وزارت مرداویج داشت و پسر او ابوالفضل328 ه .ق . بجای ابوعلی بن القمی بمقام...
ابن عمید
[اِ نُ عَ] (اِخ) ابوالفتح علی بن محمد بن العمید. مولد او به سال 307 ه .ق . او در جنگ با حسنویه در رکاب پدر بود و چون ابوالفضل درگذشت با حسنویه صلح کرده به ری بازگشت و منصب پدر بدو مفوض شد و تا 366 (سال وفات رکن...
ابن عنبسه
[اِ نُ عَمْ بَ سَ] (اِخ) رجوع به ابوعبدالله محمد بن عنبسهء بوزجانی شود.
ابن عنین
[اِ نُ عُ نَ] (اِخ) ابوالمحاسن محمد بن نصرالدین بن نصربن الحسین بن عنین الانصاری، ملقب به شرف الدین. اصل او از کوفه و مولد او به دمشق به سال 549 ه .ق . بوده است. ابن خلکان گوید او خاتمهء شعراست و پس از او چون وی شاعری برنخاست...
ابن عوام
[اِ نُ عَوْ وا] (اِخ) ابوزکریا یحیی بن محمد بن احمدبن عوام اشبیلی. او در آخر مائهء ششم هجری باشبیلیه میزیست. از احوال وی اطلاع بسیاری در دست نیست فقط معلوم است کتابی در کشاورزی موسوم به کتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است، سی فصل آن در کشت و...
ابن عیاش
[اِ نُ عَیْ یا] (اِخ) ابوجعفر احمدبن محمد کنانی. از شعرا و ادبای اندلس. مولد او در 552 ه .ق . بمرسیه. او در 579 بشرق سفری کرده و مدتی در حجاز و شام اقامت داشته و به سال 597 باندلس بازگشته است و در 628 پس از ابتلاء بعمی...
ابن عیاض مصری
[اِ نُ ضِ مِ] (اِخ)بعضی کتاب الافصاح و الایضاح فی براینات را بدو نسبت کنند. و او شاگرد جابربن حیان است. (ابن الندیم).
ابن عیذون
[اِ نُ عَ] (اِخ) رجوع به ابوعلی قالی شود.
ابن عیسی مقدسی
[اِ نُ سا ؟] (اِخ) او راست: کتاب جوهرالمکنون فی سبعه فنون تألیف به سال 873 ه .ق . نسخه ای از آن در اسکوریال موجود است.
ابن عیشون
[اِ نُ ؟] (اِخ) الحاج ابوعامر. از شعرای اندلس در مائهء ششم هجری، معاصر با فتح بن خاقان. و فتح بن خاقان بعض اشعار او را در قلائدالعقیان آورده است.
ابن عین زربی
[اِ نُ عَ نِ زَ] (اِخ)موفق الدین ابونصر عدنان بن نصر، از مردم عین زربی در نواحی شام. پس از فراگرفتن علم طب و فلسفه و نجوم در بغداد بدعوت یکی از وزرای مصر که مهارت او را در نجوم شنیده بود بدان کشور رفت و تا آخر عمر نزد...