ابن شهبه
[اِ نُ شُ بَ] (اِخ) قاضی تقی الدین ابوبکر احمدبن شهبهء دمشقی. صاحب کتاب طبقات الشافعیه و تفسیر و کتاب الاعلام به تاریخ الاسلام و آن ذیل تاریخ ذهبی است. وفات 851 ه .ق .
ابن شهدی کرخی
[اِ نُ شَ یِ کَ](اِخ) نام یکی از نَقَله و مترجمین از سریانی به عربی و از جمله کتبی که او نقل کرده است کتاب الاجنهء بقراط است. (ابن الندیم). و پدر او نیز از اوساط ناقلین است.
ابن شهرآشوب
[اِ نُ شَ] (اِخ)رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبدالله محمد بن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر سروی مازندرانی. وفات شب جمعه 22 شعبان سال 588 ه .ق . فقیه محدث شیعی معروف. در ادب و شعر عربی ماهر و جد او شهرآشوب نیز محدثی فاضل بود و از شیخ طوسی ابوجعفر...
ابن شهید
[اِ نُ شَ] (اِخ) ابوعامر احمدبن عبدالملک. خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی. وزیر ناصربن عبدالرحمن. در ادارهء امور ملک و سیاست کافی. و بزمان احمد امن و آبادی بسیار در این خطه پدید آمد و مال خطیر گرد کرد و بخلیفه بخشید. او در طب نیز مهارت داشت. وفات وی...
ابن شیرویه
[اِ نُ رو یَ] (اِخ) ابومنصور اسپهبد دوست بن محمد دیلمی. از مشاهیر ادباء. او در آغاز مذهب شیعه داشت و سبّ صحابه روا میشمرد و سپس از آن مذهب بازآمد. وفات او به سال 469 ه .ق . بوده است و قطعهء ذیل از اوست:
یا طالب التزویج انک بالذی
تبغیه...
ابن شیرین
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابوبکر محمد بن احمدبن شیرین البستی، نزیل غرناطه. ابن بطوطه نام این شاعر ایرانی را بمناسبتی برده و قطعهء ذیل را در مدح غرناطه از او آورده است:
رعی الله من غرناطه متبوءً
یسر حزیناً او یجیر طریدا
تبرم منها صاحبی عند ما رأی
مسارحها بالثلج عدن جلیدا
هی الثغر صان...
ابن شینا
[اِ نُ] (اِخ) الیاس. از علمای سریانی. او راست کتابی در صرف زبان سریانی و بعض اشعار نیز بدان زبان دارد. و به سال 1056 ه .ق . درگذشته. دیوان اوکنزالثمین در شهر روم به طبع رسیده است.
ابن صائغ
[اِ نُ ءِ] (اِخ) رجوع به ابن باجه شود.
ابن صائغ
[اِ نُ ءِ] (اِخ) موفق الدین ابوالبقا یعیش بن علی بن یعیش بن ابوالسرایای اسدی. اصلاً موصلی و مولد او به حلب در 553 ه .ق . نحو و حدیث به حلب و دمشق فراگرفت و بعزم صحبت ابن انباری قصد بغداد کرد و در موصل خبر وفات او بشنید...
ابن صابونی
[اِ نُ] (اِخ) کمال الدین عبدالرزاق بن احمدبن محمد، و او را ابن فوطی نیز میگفتند. از مشاهیر علمای حدیث و تاریخ و صاحب ید طولی در حکمت. مولد او به سال 642 ه .ق . و وفات 723. و گویند او از اخلاف معن بن زائدهء شیبانی است. آنگاه...
ابن صابونی
[اِ نُ] (اِخ) محمد بن احمد. از مشاهیر ادبای اندلس. بمشرق بسیاحت شد و در اسکندریه به سال 604 ه .ق . درگذشت.
ابن صاعد
[اِ نُ عِ] (اِخ) یحیی بن محمد بن صاعد، مولی المنصور، مکنی به ابومحمد. وفات 318 ه .ق . از اوست: کتاب السنن. کتاب المسند. کتاب القراءات. (ابن الندیم).
ابن صباغ
[اِ نُ صَبْ با] (اِخ) شیخ نورالدین علی بن محمد بن صباغ مکی. از فقهای مالکیه. به سال 855 ه .ق . درگذشته است. او راست: کتاب الفصول المهمه فی معرفه الائمه.
ابن صبح
[اِ نُ صُ] (ع اِ مرکب) آفتاب. || روز. || خورشید. || حرامزاده. (مهذب الاسماء). ابن عجل. ابن الصبح.
ابن صدقه
[اِ نُ صَ دَ قَ] (اِخ) کنیت سه تن از وزرای خلفای عباسی: 1 - جلال الدین عمیدالدوله ابوعلی حسن بن علی. او به سال 513 ه .ق . از دست مسترشد عباسی وزارت یافت و در 514 مغضوب و معزول گشت و خلیفه امر غارت خانهء او داد. و...
ابن صعده
[اِ نُ صَ دَ] (ع اِ مرکب) حمار وحشی. گور. گورخر. حمارالوحش. خر وحشی. فَرا. سُکَین.
ابن صفار
[اِ نُ صَفْ فا] (اِخ) کنیت چند تن از دانشمندان ریاضی و جز آن: 1 - ابوالقاسم احمدبن عبدالله قرطبی ریاضی. او در قرطبه تدریس علوم ریاضیه میکرد و در فتنه که بدانجا افتاد بدانیه در ساحل شرقی اندلس پناهید و تا آخر عمر بدانجا ببود. او راست کتابی در...
ابن صلاح
[اِ نُ صَ] (اِخ) تقی الدین ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان نصری شهرزوری. اص ایرانی از نژاد کرد و پدرش از فقها بوده. تقی الدین نزد پدر فقه آموخت و هم بموصل در خدمت دانشمندان آنجا کسب علوم دیگر کرد، آنگاه بخراسان رفت و از روات آنجا حدیث شنود...
ابن صلاح
[اِ نُ صَ] (اِخ) نجم الدین ابوالفتوح احمدبن محمد. حکیم و طبیب ایرانی، اصلاً از مردم همدان و پرورش او به بغداد بوده و از بغداد به دمشق هجرت کرده و تا آخر عمر بدانجا بزیسته است. وفات او بعد از 540 ه .ق . است. او راست مقاله ای...
ابن صول
[اِ نُ] (اِخ) ابوالفضل عمر بن مسعده وزیر، مأمون بواسطهء دها و تدبیر نزد خلیفه مکانتی داشته و عموزادهء صولی ابراهیم بن عباس شاعر مشهور است و در سال 217 ه .ق . بشهر اذنه درگذشته است.