ابن زید وراق
[اِ نُ زَ دِ وَرْ را] (اِخ)کتابت مصحف میکرده است در نیمهء اول قرن چهارم هجری. (ابن الندیم).
ابن زیدون
[اِ نُ زَ] (اِخ) ابوالولید احمدبن غالب بن زیدون قرطبی. او شاعری مشهور است. در صغر سن از پدر یتیم ماند و بجهد خویش در ادب و شعر براعت یافت. در جوانی عاشق دختری ولاده نام گشت و ولاده را عاشقی دیگر موسوم به ابن عبدوس بود که به آزار...
ابن ساعاتی
[اِ نُ] (اِخ) ابوالحسن علی بن رستم بن هردوز، برادر فخرالدین رضوان بن رستم هردوز. اصلاً ایرانی و به زبان عرب شعر نیکو میسروده. ساعتهای بالای جامع کبیر دمشق را پدر او رستم بامر نورالدین محمود زنگی بساخت و از اینرو بساعاتی مشهور شد و دو پسر او ابوالحسن علی...
ابن ساعاتی
[اِ نُ] (اِخ) احمدبن علی بن تغلب بغدادی حنفی فقیه. ساعتهای مشهور در مدرسهء مستنصریهء بغداد را پدر او علی کرده و از این قِبَل بساعاتی ملقب گردیده است. احمد فقه در بغداد آموخت. او راست: کتاب مجمع البحرین در فقه. وفات او به سال 694 ه .ق . بوده...
ابن ساعاتی
[اِ نُ] (اِخ) فخرالدین رضوان بن رستم، برادر ابوالحسن علی بن رستم. اصلاً ایرانی. در طب و ریاضی بارع و از شعر و ادب نیز بابهره بوده است و در صنعت ساختن ساعت نیز مانند پدر خویش مهارت داشته. سپس در خدمت ملک فائزبن ملک عادل به دمشق مقام وزارت...
ابن ساعی
[اِ نُ] (اِخ) تاج الدین ابوطالب علی بن انجب بن عثمان بغدادی. مورخ و ادیب مشهور. او کتابدار مستنصر عباسی بود و ادب از ابن نجار فراگرفت و کتابهای بسیار در تاریخ کرد، از آنجمله است: اخبارالخلفاء و آن در مصر به طبع رسیده . اخبارالمصنفین. اخبارالحلاج. اخبار قضاه بغداد....
ابن سالم کاتب
[اِ نُ لِ مِ تِ] (اِخ) یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی. (لکلرک ج 1 ص 280).
ابن سباع
[اِ نُ سِ] (اِخ) شمس الدین محمد بن حسن. از شعرا و ادبای دمشق. وفات او در 722 ه .ق . بوده است. او راست: شرحی بر ملحه الاعراب حریری و دو جلد ضخیم در شرح مقصورهء ابن درید و ملخص صحاح جوهری بحذف شواهد و کتاب المقامه الشهابیه و...
ابن سبعین
[اِ نُ سَ] (اِخ)(1) ابومحمد عبدالحق بن ابراهیم اشبیلی. مولد او مرسیه(2)به سال 614 ه .ق . و وفات به مکه در سنهء 668. ابن سبعین حکیم و صاحب طریقتی خاص در تصوف بوده است آنگاه که در سبته(3) میزیست فردریک دویم از علمای آنجا سؤالاتی کرد(4) و ابن سبعین...
ابن سبیل
[اِ نُ سَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) راه گذری. (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری. (خلاص نطنزی). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر :
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامد بمهمانسرای خلیل.سعدی.
|| در اصطلاح فقهاء مسافری از وطنْ دور که در جای باش خویش توانگر است و اینجا بی زاد و...
ابن سحاب
[اِ نُ سَ] (ع اِ مرکب) باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مَطَر.
ابن سحنون
[اِ نُ سَ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن سحنون ندرومی. اصل او از ندرومه از اعمال تلمسان، و مولد او قرطبه است (580 ه .ق .). سپس به اشبیلیه رفته و دانش طب از ابن رشد فراگرفته است و تلخیص کتاب المستصفی از اوست و او در خدمت ناصر و مستنصر...
ابن سدیر
[اِ نُ سَ] (اِخ) ابوالحسن علی بن محمد. طبیب و شاعری از مردم مداین. وفات او به سال 606 ه .ق .
ابن سرابیون
[اِ نُ سَ / سِ] (اِخ) یا ابن سرافیون. کنیت دو برادر، یوحنا و داود سریانی(1). شغل هر دو طب و در آغاز دولت عباسیان می زیسته اند. یوحنا را کتبی بسریانی است و از آنجمله کتاب کُنّاش کبیر و کتاب کُنّاش صغیر و این دو به عربی ترجمه شده...
ابن سراج
[اِ نُ سَرْ را] (اِخ) ابومحمد جعفربن احمدبن حسین. قاری و حافظ و ادیب و شاعر. صاحب اشعاری نیکوست و او راست: کتاب مصارع العشاق. و از ابوعلی بن شاذان و ابوالقاسم بن شاهین و خلاّل و برمکی و جز آنان روایت دارد.
ابن سراج
[اِ نُ سَرْ را] (اِخ) محمد بن علی بن عبدالرحمن دمشقی صوفی. او در مائهء هشتم هجری میزیسته و کتابی تشویق الارواح و القلوب الی ذکر علام الغیوب داشته که ظاهراً از میان رفته است و جزئی از آن به نام تفّاح الارواح و مفتاح الارباح شامل سرگذشتهای ادبی و...
ابن سراج
[اِ نُ سِ] (اِخ) کنیت جمعی از ادبا و نحویین است که در عراق و شام یا مغرب میزیسته اند: 1 - طالب بن محمد بن نشیط شاگرد ابن انباری. 2 - محمد بن حسین بن عبدالله. 3 - ابوعبدالله محمد بن احمد دمشقی. 4 - ابوالقاسم عبدالرحمن بن قاسم...
ابن سراج
[اِ نُ ؟] (اِخ) قره فضلی محمد، معروف به ابن سراج رومی. صاحب کتاب نخلستان بفارسی که مانند گلستان ساخته. وفات 970 ه .ق . (کشف الظنون).
ابن سراج
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابوبکر محمد بن سری سهل نحوی. شاگرد مبرد و استاد سیرافی و رمانی و جز آنان. یکی از مشاهیر نحات و قراء در مائهء سیم و چهارم هجری. از کتب اوست: کتاب الاصول. کتاب الاشتقاق. شرح کتاب سیبویه و صاحب صحاح از آن بسیار نقل کند....
ابن سراج
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابوبکر محمد بن سعید. از مشاهیر نحات اندلس و از محدثین معروف آنجا. به مصر هجرت کرده و در آنجا بتدریس اشتغال ورزیده است و نیز بسیاحت یمن رفته و مدتی در آنجا اقامت گزیده است. وفات او به سال 359 ه .ق . است. از...