ابن سیار
[اِ نُ سَیْ یا] (اِخ) ابوماهر موسی بن یوسف بن سیار. طبیب ایرانی در عصر آل بویه. علی بن مجوسی شاگرد او بوده و خود او در طب تألیفاتی داشته و در شیراز میزیسته است. او را کتابی است در فصد ذیل کُنّاش اسحاق بن حنین. و لکلرک در تاریخ...
ابن سید
[اِ نُ] (اِخ) ابومحمد عبدالعزیزبن احمدبن سیدبن مغلس قیسی لغوی. از مردم اندلس. در آغاز به مصر هجرت کرد و نزد ابوالعلا صاعدبن حسن ربعی و ابویعقوب یوسف بن یعقوب و دیگر دانشمندان، ادب و علم فراگرفت و سپس در بغداد بافادت و استفادت پرداخت و عاقبت به مصر مراجعت...
ابن سید
[اِ نُ] (اِخ) احمدبن ابان بن سید. لغوی مشهور. معروف بصاحب شرطه، شاگرد ابوعلی قالی. موطن قرطبه. و او راست کتابی در لغت موسوم به العالم، در صد مجلد بترتیب اجناس و آنرا از فلک آغاز و بذره ختم کرده است. وفات او هم بشهر قرطبه به سال 382 ه...
ابن سیدالکل
[اِ نُ سَیْ یِ دِلْ کُل ل](اِخ) بهاءالدین ابوالقاسم هبه اللهبن عبدالله قفطی. چندی قاضی اسنا بوده و کتابی النصایح المفترضه فی فضایح الرفضه داشته است. وفات 697 ه .ق .
ابن سیدالناس
[اِ نُ سَیْ یِ دِنْ نا](اِخ) فتح الدین ابوالفتح محمد بن ابی بکر یعمری اندلسی. وفات 734 ه .ق . مولد او قاهره و به دمشق علم آموخت و چندی در مدرسهء ظاهریهء قاهره مدرس بود. او راست: عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر و قصائدی چند...
ابن سیده
[اِ نُ دَ] (اِخ) ابوالحسن علی بن اسماعیل. لغوی ادیب و خطیب اندلسی. در شهر مرسیه متولد شد و مانند پدر ضریر بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی(1) فراگرفت و در دربار مجاهدبن عبدالله عامری و پسرش موفق منزلتی داشت. مهمترین کتب او...
ابن سیر
[اِ نُ ؟] (اِخ) از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمهء اول مائهء چهارم هجری. (ابن الندیم).
ابن سیرین
[اِ نُ] (اِخ) کنیت معبِّری موسوم به محمد و مکنی به ابوبکر، معاصر با حسن بصری، و او از تابعین است، سیرین پدر او مسگر و اهل جرجرایا بوده و اسیر شده است. مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. ابن سیرین در خواب گذاری و تعبیر، مثل است و بسیاری حکایات...
ابن سیف
[اِ نُ سَ] (اِخ) ابوبکر احمدبن عبدالله بن سیف بن سعید. فقیه شافعی. او از ربیع بن سلیمان مرادی روایت کند. (ابن الندیم).
ابن سیف
[اِ نُ سَ] (اِخ) احمدبن عبیداللهبن سیف سجستانی، مکنی به ابوبکر. از علمای نحو و لغت. (ابن الندیم). و ظاهراً این ابن سیف همان ابن سیف فقیه شافعی سابق الذکر است.
ابن سیف الفارض
[اِ نُ سَ فِلْ رِ] (اِخ)نام یکی از فقهای شافعی. (ابن الندیم).
ابن سیمویه
[اِ نُ ؟] (اِخ) منجم یهودی، صاحب کتاب المدخل الی علم النجوم و کتاب الامطار. (ابن الندیم).
ابن سینا
[اِ نُ] (اِخ) رجوع به ابوعلی بن سینا شود.
ابن شاذان
[اِ نُ] (اِخ) ابومحمد فضل بن شاذان بن جلیل یا خلیل نیشابوری. وفات 260 ه .ق . محدث و فقیه شیعی. پدر او شاذان نیز از فقهای شیعه است. ابن شاذان بیشتر در نشابور میزیسته. عبدالله بن طاهر امیر خراسان بجرم تشیع او را نفی کرده و در سال 260...
ابن شاذان
[اِ نُ] (اِخ) احمد. پیش از خواجه نظام الملک وزارت الب ارسلان داشته است.
ابن شاذان
[اِ نُ] (اِخ) ابوالحسن محمد بن احمدبن علی بن حسن بن شاذان قمی. محدث شیعی در مائهء چهارم هجری. از ابن بابویه و دیگران روایت کرده و ابن قولویه خال او بود. تاریخ وفات اونیامد ولیکن در سال 402 ه .ق . بمکه بوده و کراجکی در این سال از...
ابن شاس
[اِ نُ] (اِخ) ابومحمد عبدالله بن نجم. فقیه مالکی مصری. او راست: کتاب الجواهرالثمینه. وفات 610 ه .ق . (ابن خلکان).
ابن شاطر
[اِ نُ طِ] (اِخ) علی بن ابراهیم بن شاطر. عالم ریاضی دمشقی. او راست کتابی بنام نهایه السول و نیز زیجی. وفات 777 ه .ق .
ابن شاکر
[اِ نُ کِ] (اِخ) رجوع به کتبی شود.
ابن شاهویه
[اِ نُ یَ] (اِخ) ابوبکر محمد بن احمدبن علی. فقیه شافعی از مردم فارس. سفری بنشابور رفته و مدتی در آنجا اقامت گزیده و سپس ببخارا شده و باز بفارس رجعت کرده و بدانجا متصدی منصب قضا گردیده است. او را در فقه شافعی اقوالی مخالف دیگر فقهای آن مذهب...