ابن بی بی
[اِ نُ] (اِخ) ناصرالدین یحیی بن مجدالدین محمد ترجمان. نویسنده و مورخ ایرانی در قرن هفتم هجری. مادرش بی بی کار زجر و فال می ورزیده، پدر او در دربار سلاجقهء آسیای صغیر دبیر و مترجم بوده و چندین بار بسفارت بدربار پادشاهان رفته است. از احوال ابن بی بی...
ابن بیض
[اِ نُ] (اِخ) نام دزدی معروف به عرب. (مهذب الاسماء).
ابن بیطار
[اِ نُ بَ] (اِخ) ابومحمد عبدالله بن احمد، ضیاءالدین بن بیطار. از مردم مالَقهء(1) اندلس. حشاش و گیاه شناس معروف. نزد چند تن حشایشی و نباتی مشهور و بالخاصه ابوالعباس اشبیلی مقدمات این علم فراگرفت و به بیست سالگی در تجسس ادویهء مفرده بشمال افریقیه و ازجمله مصر سفر کرد....
ابن بیع
[اِ نُ بَیْ یِ] (اِخ) حاکم، ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه نیشابوری (321 - 405 یا 406 ه .ق .). محدث معروف. ابن خلکان گوید نزدیک دوهزار تن از روات را دیده و از آنان حدیث شنوده و دو مرتبه به عراق و شام مسافرت کرده و...
ابن تاشفین
[اِ نُ] (اِخ) رجوع به یوسف بن تاشفین شود.
ابن تافراگین
[اِ نُ ؟] (اِخ) وزیر ابراهیم بن احمد، چهاردهمین سلطان بنی حفص در تونس. آنگاه که ابراهیم بسلطنت رسید هنوز صغیر بود از اینرو اختیار مملکت به دست ابن تافراگین افتاد و در زمان او دولت بنی حفص بنهایت ضعیف گشت و ابن تافراگین پس از شانزده سال وزارت در...
ابنتر
[] (اِخ) مصحف ابن سراج نزد اروپائیان. رجوع به ابن سراج شود.
ابن ترک جیلی
[اِ نُ تُ کِ] (اِخ)ابوالفضل عبدالحمید بن واسع حاسب. او را تألیفات چند است در علم حساب از جمله کتاب الجامع فی الحساب. کتاب نوادر الحساب و خواص الاعداد. کنیت دیگر او ابومحمد است. (قفطی).
ابن ترنی
[اِ نُ تُ نا] (ع ص مرکب) حَذِر. زیرک. || مادربخطا.
ابن تعاویذی
[اِ نُ تَ] (اِخ) ابوالفتح محمد بن عبیداللهبن عبدالله (519-583 ه .ق .). پدرش از موالی ابوالفرج بن مظفر استادالدار، یکی از اعیان دربار بنی عباس است. ابوالفتح نامش نوشتکین و تعاویذی نیای مادری اوست. او شاعر و کاتب و بدربار عباسیان متصدی دیوان مقاطعات بود و در آخر عمر...
ابن تعاویذی
[اِ نُ تَ] (اِخ) ابومحمد مبارک بن مبارک بن سراج زاهد بغدادی. او جد مادری ابوالفتح محمد بن عبیدالله ابن تعاویذی است. و تعاویذ جمع تعویذحرزهاست و ظاهراً یکی از پدران این خاندان تعویذنویس بوده است.
ابن تغری بردی
[اِ نُ تَ بِ] (اِخ)رجوع به ابوالمحاسن... شود.
ابن تلمیذ
[اِ نُ تِ] (اِخ) معتمدالملک ابوالفرج یحیی بن تلمیذ نصرانی. طبیب معروف عصر عباسیان. او بر شعر و ادب نیز مسلط بوده و تا آخر عمر عهد مستظهر خلیفه بزیسته و مال بسیار گرد کرده و512 ه .ق . درگذشته است. (اخبارالحکماء قفطی).
ابن تلمیذ
[اِ نُ تِ] (اِخ) موفق الدین امین الدوله ابوالحسن هبه اللهبن صاعدبن هبه اللهبن ابراهیم بغدادی نصرانی، معروف به ابن تلمیذ. او دخترزادهء معتمدالملک ابن تلمیذ است و گذشته از طبابت مقام قسیسی داشته. پدرش نیز کار طب می ورزیده و ابن تلمیذ امین الدوله از اطبای بیمارستان عضدی، و...
ابن تمام الدهقان الکوفی
[اِ نُ تَمْ ما مِدْ دِ نِلْ] (اِخ) ابوالحسن محمد بن علی بن الفضل بن تمام الدهقان. اصلاً ایرانی و کتاب فضائل الکوفه از اوست.
ابن تمره
[اِ نُ تَ رَ] (ع اِ مرکب) مرغی است.
ابن تومرت
[اِ نُ مَ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن تومرت، منعوت به مهدی هرغی. ابن خلدون او را امغار مینامد که در زبان بربری بمعنای رئیس است. مولد او بین 470 و 480 ه .ق . در قریه ای از کوه سوس الاقصی از بلاد مغرب است. در جوانی بمشرق...
ابن تیانی
[اِ نُ تَیْ یا] (اِخ) امام ابوغالب تمام بن غالب بن عمرو تیانی قرطبی. وفات 436 ه .ق . از علمای لغت. او از وطن بمرسیه آمده در آنجا ساکن شد و کتابی جامع در لغت موسوم به تلقیح العین تصنیف کرد. و فیروزآبادی گوید او صاحب کتاب موعب بوده...
ابن تیمیه
[اِ نُ تَ می یَ] (اِخ) منسوب به تَیماء، شهرکی بشام. تقی الدین ابوالعباس احمدبن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدالله بن محمد بن تیمیهء حرّانی (661 -728 ه .ق .). تولد او در حران نزدیکی دمشق. پدرش مانند خود او از علمای دینی بوده و از جور مغول گریخته و...
ابن ثامور
[اِ نُ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)رجوع به ابن بجده شود.