ابن بری
[اِ نُ بَرْ ری] (اِخ) ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه .ق . در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیهء نحو ابن آجروم بین...
ابن بریح
[اِ نُ بَ / اِ نُ بُ رَ] (ع اِ مرکب)کلاغ. غراب. زاغ.
ابن بزاز
[اِ نُ بَزْ زا] (اِخ) درویش توکلی بن اسماعیل. صاحب حبیب السیر از او نام می برد. کتاب صفوه الصفا در مناقب و احوال و گفته های شیخ صفی الدین اردبیلی، تألیف اوست و معاصر با خود شیخ بوده و در قرن هشتم هجری میزیسته است.
ابن بزری
[اِ نُ بَ] (اِخ) زین الدین جمال الاسلام ابوالقاسم عمر بن محمد بن احمد (471-560 ه .ق .). فقیه شافعی. شاگرد امام غزالی و برادرش احمد و کیای هراسی. تولد او در جزیرهء ابن عمر. در بغداد علم آموخت و بجزیره رفته و طلاب علم از اطراف بر او گرد...
ابن بزیزه
[اِ نُ بَ زی زَ] (اِخ)عبدالعزیزبن ابراهیم مالکی المغربی فقیه، در مائهء هفتم هجری میزیسته و او راست کتاب شرح الاحکام و غیره.
ابن بسام
[اِ نُ بَسْ سا] (اِخ) ابوالحسن علی بن محمد بن نصربن منصوربن بسام. وفات 303 ه .ق . شاعر عرب. او بیشتر بهجا میگرائید و هیچکس از معاصرین و حتی کسان او از زبان او ایمن نبودند. ابن الندیم از کتب او کتاب اخبار عمر بن ابی ربیعه و کتاب...
ابن بسام شنترینی
[اِ نُ بَسْ سا مِ شَ تَ] (اِخ) او راست: کتاب الذخیره فی محاسن اهل الجزیره. تاریخ اندلس در قرن ششم هجری. وفات 542 ه .ق . و ابن خلکان از این کتاب بسیار روایت کند با عنوان بسامی، و گاه ابن بسام.
ابن بسیل
[اِ نُ بَ] (اِخ) نام قریه ای بشام. (المزهر).
ابن بشار
[اِ نُ بَشْ شا] (اِخ) احمدبن محمد بن سلیمان بن بشار کاتب. یکی از افاضل کتاب در بلاغت و صناعت. او استاد ابوعبدالله کوفی وزیر بود و کتاب الخراج الکبیر در هزار ورقه و کتاب البیوتات و المنادمه از اوست.
ابن بشکوال.(1)
[اِ نُ بَ کَ] (اِخ)ابوالقاسم خلف بن عبدالملک بن مسعود قرطبی (494-578 ه .ق .). در حدیث و علم تاریخ مشهور و کتاب الصله در تاریخ ائمهء اندلس از اوست. (از ابن خلکان).
(1) - از لاطینیهء Paschalis از Pascha به معنی عید فصح (پاک). و Pascal یکی از نامهای فرانسوی...
ابن بطحا
[اِ نُ ؟] (اِخ) ابن الندیم صاحب الفهرست گوید مردی مصری کتاب اجناس الرقیق و الکلام علیه را در صد ورقه به نام او نوشته است.
ابن بطریق
[اِ نُ بِ] (اِخ) ابوالحسن یا ابوالحسین بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن یحیی بطریق الحلی. محدث و عالم شیعی بمائهء ششم هجری. او راست: کتاب خصایص در مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و به طبع رسیده. کتاب العمده فی عیون صحاح الاخیار فی مناقب الامام علی...
ابن بطریق
[اِ نُ بِ] (اِخ) اوطوقیوس(1) یا افتیخوس سعیدبن بطریق فسطاطی مسیحی (263-328 ه .ق .). از اطبای مشهور زمان خویش و بطریق اسکندریه. او راست کتبی چند در طب و نیز تاریخی به نام نظم الجوهر در تاریخ سلاطین و خلفا و نصرانیت و بطارقه و اعیاد نصاری، یحیی بن...
ابن بطلان
[اِ نُ بُ] (اِخ) ابوالحسن مختاربن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان. طبیب مسیحی بغدادی در قرن پنجم هجری. سال ولادت او معلوم نیست. ابن بطلان سفری به حلب و از آنجا بانطاکیه و مصر کرده و در فسطاط مصر با علی بن رضوان طبیب بمناظره پرداخته. و در...
ابن بطوطه
[اِ نُ بَ طو طَ] (اِخ)ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهیم طنجی (703-779 ه .ق .). رحّاله و عالم جغرافیائی مشهور. مولد او شهر طنجه، از سال 725 بسفرهای خویش آغاز کرده است. سفر اول او از شمال افریقیه و مصر علیا و شام و فلسطین و از...
ابن بطه
[اِ نُ بَطْ طَ] (اِخ) ابوعبدالله عبیداللهبن محمد بن محمد بن حمدان عُکبری (304-387 ه .ق .). از محدثین مشهور عامه. او در قریهء عُکبرای نزدیک بغداد میزیسته است.
ابن بعثط
[اِ نُ بُ ثُ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) ماهر و دانندهء چیزی. رجوع به ابن بجده شود.
ابن بغونش
[ اِ نُ ؟] (اِخ) ابوعثمان سعیدبن محمد (369-444 ه .ق .). فیلسوف و طبیب اندلسی. او از مردم طلیطله است. در قرطبه نزد مسلمهء مجریطی و ابن عبدون و ابن جلجل علم آموخت و بطلیطله بازگشت و از مختصین امیر ظافر اسماعیل بن مطرف(1) امیر آنجا گردید و کتب...
ابن بغیه
[اِ نُ بَ غی یَ] (ع ص مرکب)حَذِر. زیرک.
ابن بقی
[اِ نُ بَ قی ی] (اِخ) ابوبکر یحیی بن عبدالرحمن اندلسی، شاعر. وفات به سال 540 ه .ق .