ابن ثأداء
[اِ نُ ثَءْ] (ع ص مرکب)عاجز. (منتهی الارب). || پسر اَمَه. کنیززاده. (المزهر).
ابن ثأطاء
[اِ نُ ثَءْ] (ع ص مرکب)سُست.
ابن ثری
[اِ نُ ثَ را] (ع ص مرکب، اِ مرکب) رجوع به ابن بجده شود.
ابن ثعلب
[اِ نُ ثَ لَ] (اِخ) او راست کتاب تفسیرالقرآن. (ابن الندیم).
ابن ثمنه
[اِ نُ ثُ نَ] (اِخ) از امرای مسلمین در جزیرهء صقلیه در اواسط قرن پنجم هجری. او از قُوّاد جیش بوده و فرزند ابن اکحل امیر سابق آن جزیره را بقتل آورده و خود مستقل گشت و خویشتن را قادر بالله نامید و با مساعدت بعض ملوک نصاری چندی حکومت...
ابن ثوابه
[اِ نُ ثَ بَ] (اِخ) رجوع به ابوالعباس بن ثوابهء کاتب، و رجوع به ابوالحسین بن ثوابه شود.
ابن جابر
[اِ نُ بِ] (اِخ) ابواسحاق ابراهیم. از خاندان داودبن علی بن داودبن خلف اصفهانی. فقیه بمذهب جد خویش داود. و از کتب اوست: کتاب الاختلاف. (ابن الندیم).
ابن جبرول
[اِ نُ جِ] (اِخ)(1) عالم اندلسی یهودی. از مردم مالَقه. در قرن یازدهم میلادی میزیسته. دو کتاب ینبوع الحیوه و ینبوع الحکمهء او از عربی بلاتینی ترجمه شده و مدتها در اروپا مرجع فلاسفه بوده ولی نزد علمای اسلام شهرتی پیدا نکرده است. و نام او سلیمان بن جبرول است...
ابن جبیر
[اِ نُ جُ بَ] (اِخ) ابوالحسن محمد بن احمد کنانی. رحالهء عرب. مولد 540 ه .ق . در بلنسیه(1). او در شاطبه(2) فقه آموخت و سه بار بمشرق مسافرت کرد. و علاوه بر زیارت خانه و بلادی که در راه مکه است مدینه و کوفه و بغداد و موصل و...
ابن جراح
[اِ نُ جَرْ را] (اِخ) کنیت دو برادر از رجال دولت عباسی: 1 - علی بن عیسی بن داود. (رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن داود شود). او از سال 300 ه .ق . تا چهار سال وزارت خلیفه داشت و در آن مدت بجرح و تعدیل خراج و...
ابن جرده
[اِ نُ جَ دَ] (اِخ) نام توانگری معروف به بغداد.
ابن جرموز
[اِ نُ جُ] (اِخ) عمروبن جرموز تمیمی. او قاتل زبیربن عوام است.
ابن جریج
[اِ نُ جُ رَ] (اِخ) ابوخالد عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریج (80-149 یا 150 یا 151 ه .ق .). از علمای مشهور صدر اول، اصلاً از غیرعرب. از موالی بنی امیه. مولد او مکهء مکرمه و همانجا نیز پرورش یافته و سفری به عراق کرده و بخدمت منصور خلیفه رسیده است....
ابن جریر
[اِ نُ جَ] (اِخ) ابوجعفر محمد بن جریر طبری آملی. رجوع به محمد بن جریر شود.
ابن جزار
[اِ نُ جَزْ زا] (اِخ) ابوجعفر احمدبن ابراهیم بن علی بن ابی خالد قیروانی. از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری. پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از شاگردان اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است و بیش از هشتاد سال بقناعت و گوشه گیری بزیسته است و برخلاف...
ابن جزری
[اِ نُ جَ زَ] (اِخ) شمس الدین ابوالخیر محمد بن محمد. متکلم و عالم بقراآت (751 -833 ه .ق .). مولد او دمشق. برای فراگرفتن و تکمیل علوم خود دو بار بقاهره سفر کرده و در سال 798 قاضی دمشق گردیده است. تیمور لنگ او را بسمرقند فرستاد و در...
ابن جزله
[اِ نُ جِ لَ] (اِخ) ابوعلی یحیی بن عیسی، یا ابوالحسن علی بن عیسی بن جزله الکاتب البغدادی. طبیبی نصرانی که سپس مسلمانی گرفته. موطن او بغداد، محلهء کرخ. و ظاهراً نام خویش را پس از اسلام بگردانیده است. او بیماران فقیر را برایگان معالجت میکرده و دوا و طعام...
ابن جفنه
[اِ نُ جَ نَ] (ع اِ مرکب) انگور. عنب. (المزهر).
ابن جکینا
[اِ نُ ؟] (اِخ) نام دو تن از شعرای بغداد: 1 - حسن بن احمد، متوفی به سال 528 ه .ق . 2 - محمد بن جکینا، معاصر با ابن التلمیذ.
ابن جلا
[اِ نُ جَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب)شناختهء هر کس. (مهذب الاسماء). شناخته. || سید. رئیس. سر. سرور.