ابضه

[اُ ضَ] (اِخ) آبی است بنی عنبر یا طی را بر ده میلی مدینه و بدانجا نخلستان است.


ابط

[اِ] (ع اِ) بَغل. بن بغل. زیر بَغل. باطن منکب. کش. خش. || باقی ریگ که بماند بر زمین چون راهها. (مهذب الاسماء). تودهء ریگ که باریک شده باشد. ج، آباط.


ابط

[اِ] (اِخ) نام دهی به یمامه.


ابط

[اَ] (ع مص) فروانداختن.


ابط

[اِ بِ] (ع اِ) اِبط.


ابطاء

[اِ] (ع مص) درنگ کردن. درنگی شدن. آهستگی کردن. پس انداختن کاری را. درنگ آوردن. دیر کردن. دیر آمدن. || کاهل شدن. کاهل ساختن. کاهل چاروا شدن. کاهل شدن چاروا کسی را.


ابطاخ

[اِ] (ع مص) بسیار خربزه کِشتن. (زوزنی). بسیار شدن خربزه در زمین.


ابطار

[اِ] (ع مص) به دَنه آوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سخت شاد شدن. فیریدن. سخت شاد کردن مال کسی را. گمراه و ناسپاس کردن مال کسی را. سرگشته و حیران کردن. || تکلیف زیاده از طاقت دادن. || معیشت او موقوف گردانیدن. || لاغر ساختن. || مدهوش کردن. (تاج المصادر...


ابطاش

[اِ] (ع مص) حمله کردن و سخت گرفتن چیزی.


ابطال

[اَ] (ع اِ) جِ بَطَل. دلیران. شجاعان. دلاوران :
ابطال صف آرای درآیند به ابطال
اعلام جهانگیر درآرند به اعلام.مسعودسعد.
ابطال در ظلمات معرکه به نور شموع رماح و عکس مشاعل سلاح استضائه نمودند. (تاریخ معجم).


ابطال

[اِ] (ع مص) باطل کردن. نقض. رد. نسخ. الغاء. عزل کردن. شکستن. لغو کردن. اِقاله. نادرست کردن. تباه کردن. ناچیز کردن : بمجرد گمان... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمودن... تیشه بر پای خود زدن بود. (کلیله و دمنه). || دروغ و باطل و هزل...


ابطاله

[اِ لَ] (ع اِ) ابطوله. باطل.


ابطان

[اِ] (ع مص) جامه را آستر کردن. جامه را بطانه کردن. زیره دادن جامه ای را. || تنگ برکشیدن ستور را. || شمشیر زیر کش گرفتن. || از خواص خود کردن. صاحب سرّ خود گردانیدن. درونی و خاصه کردن. محرم کردن کسی را. بخاصه کردن کسی را.


ابطأ

[اَ طَءْ] (ع ن تف) کندتر. درنگی تر. دیرآینده تر. دیرنده تر :
ابطأ من غراب نوح. ابطأ من فِنْد.
ابطأ من مهدی الشیعه.


ابط الجوزاء

[اِ طُلْ جَ] (اِخ)(1) نام ستاره ای از قدر اول بر منکب راست صورت جبار. منکب الجوزاء.
(1) - Aisselle de l'Orion. Betelgeuse.
Betelgeuse.


ابطح

[اَ طَ] (ع اِ) رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد. رود فراخ که در او سنگریزه بود. (مهذب الاسماء). رود فراخ. رودخانهء فراخ. جوی در سنگلاخ. رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزهء بسیار باشد. || زمین فراخ هموار. هامون. زمین هامون. و مرادف آن بطیحه و...


ابطح

[اَ طَ] (اِخ) جائی است بین مکه و منی و مسافت آن از هر دو بیک اندازه و شاید به منی نزدیکتر است و ازین جهت به مکه و منی هر دو نسبت داده میشود. و بعضی گویند ابطح، ذوطوی است و این سخن درست نباشد.


ابطحی

[اَ طَ] (ص نسبی) منسوب به ابطح. از قریش ابطح و بطاح. مقابل قریش ظاهری و قریش ظواهر.
-سید ابطحی؛ از القاب رسول (ص) است.


ابطرار

[اِ طِ] (ع مص) پهن واشدن. (زوزنی).


ابطریطاوس

[ ] (اِ)(1) تب شطرالغب.
(1) - شاید از لاطینی: .Febris tertius



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.