ابره

[اِ رَ] (اِخ)(1) نام رودی به اسپانیا که از سرقسطه گذرد و به دریای متوسط افتد.
(1) - Ebr.


ابره

[اِ رَ] (اِخ) شهری به مرسیه.


ابره

[اَ رَ / رِ] (اِ) توی زبرین قبا و کلاه و مانند آن. تای رویین از جامه. رویه. ظهاره. اَفره. رو. رووَه. آوره. خلاف آستر و بطانه :
عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئیّ و فر
جامه کآنرا ابره از مشک است و زآتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته به آتش سال و...


ابره

[اِ رَ / رِ] (اِ) نوبر(1). نوباوه.
(1) - در بعض فرهنگها این معنی برای ابره آمده است و گمان میکنم نوبر مصحف هوبره در معنی اُبره بضم همزه باشد.


ابره

[اَ رَ / رِ] (اِ) ابر مُرده. اَبر. اسفنج. رغوه الحجامین. نشکرد گازران.


ابره

[اُ رَ / رِ] (اِ) هوبره. حُباری. آهوبره. چرز. چال. توغدری :
روزی که بازِ قهر تو پرواز می کند
در چنگ او عقاب فلک کم ز ابره است.
ظهیر فاریابی.


ابرهام

[اَ بَ] (اِ) به معنی طبیعت، و گویند نام فرشته ای است که تدبیرکنندهء عالم است. || (اِخ) و نام پیغمبری هم هست. (برهان).


ابره الراعی

[اِ رَ تُرْ را] (ع اِ مرکب)(1)جهلیق، و آن گیاهیست طبی.
(1) - Koukalis.


ابره الراهب

[اِ رَ تُرْ را هِ] (ع اِ مرکب)(1)خار مهک. شکاعی. شوکه العربیه. چرخه. چرخله. کافیلو.
.(لاتینی)
(1) - Spina arabica


ابرهه

[اَ رَ هَ] (اِخ) ابن صباح، مکنی به ابویکسوم و ملقب به اشرم و صاحب الفیل. ملک حبشی متغلب بر یمن که ذکرش در قرآن بیامده است. و به روایات مسلمین او بقصد هدم خانه با پیل به مکه شد و خدای تعالی او و سپاهش را با حجارهء سجیل...


ابرهه

[اَ رَ هَ] (اِخ) ابن حارث رائش، ملقب به ذوالمنار. از ملوک یمن و او دومین تُبَّع باشد.


ابری

[اَ] (ص نسبی) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری.
- ستارهء ابری؛ کوکب سحابی. منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستارهء خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستارهء ابری بنگاشت....


ابری

[اِ ری ی] (ع ص نسبی) سوزنگر.


ابری

[اَ بَ را] (اِخ) نام جائی یا کوهی است در شام.


ابریاء

[اَ] (ع ص، اِ) جِ بَری ء.


ابریج

[اِ] (ع اِ) شیرزنه. نهره. آلت دوغ و روغن کردن و مسکه برگرفتن که به زبان دیلم تیره گویند. گول شیرزنه. (مهذب الاسماء).


ابریز

[اِ] (معرب، ص، اِ) (از یونانی اُبریزُن(1)) زر خالص. (مهذب الاسماء). زر ساو. زر خلاص. زر خشک. ذهب خالص. زر ویژه. زر بی غش. زر خالص بی عیب : از سیستان زر ابریز خیزد. (تاریخ سیستان). || خالص از زر و نقره. || پیرایهء صافی از زر.
- ابریز کردن؛ به...


ابریزی

[اِ] (ص نسبی) ابریز.
- ذهب ابریزی؛ زر بی غش. زر ساو. ذهب خالص. زر طلا.


ابریسک

[اَ سَ] (اِ) نوعی جامه است :
و ارمک سزای حقی و سقرلاط
از ابریسک و کمخای خطائی.نظام قاری.
دامن ابریسکیّ شیرکی
هست چون این لاجوردی دایره.نظام قاری.


ابریسم

[اِ سَ] (معرب، اِ) معرب ابریشم. بریسم. بریشم.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.