ابریسمی

[اِ سَ] (ص نسبی)ابریشم فروش. علاقه بند. قزّاز.


ابریشم

[اَ شَ] (اِ) خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم : و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم).
کمندی ز ابریشم و چرم شیر
یکی تیغ درخورد گرد دلیر.فردوسی.
همچنان باشم ترا من که تو باشی مر...


ابریشم تاب

[اَ شَ] (نف مرکب) آنکه تارهای پیله بهم کند و خیط و رشته سازد.


ابریشم تابی

[اَ شَ] (حامص مرکب)عمل ابریشم تاب. || (اِ مرکب) دکان یا کارگاه ابریشم تاب.


ابریشم زن

[اَ شَ زَ] (نف مرکب) نوازندهء یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن. بریشم نواز.


ابریشم طرب

[اَ شَ مِ طَ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) زه. وتر. تار. تاره. از ذوات الاوتار و توسعاً هر ساز زه دار. هر ذات الاوتار :
قدح مگیر چو حافظ مگر بنالهء چنگ
که بسته اند بر ابریشم طرب دل شاد.حافظ.


ابریشم فروش

[اَ شَ فُ] (نف مرکب)علاقه بند. ابریسمی. رنگفروش. رنگروش.


ابریشم فروشی

[اَ شَ فُ] (حامص مرکب) کار ابریشم فروش. || (اِ مرکب) دکان ابریشم فروش.


ابریشم کشی

[اَ شَ کَ / کِ] (حامص مرکب) (چرخ...) چرخی که بدان تار از پیله برآرند.


ابریشم گر

[اَ شَ گَ] (ص مرکب)ابریشم تاب.


ابریشمی

[اَ شَ] (ص نسبی)ابریشم فروش. ابریشم تاب. ابریسمی. || از ابریشم: دستمال ابریشمی. || منسوب به ابریشم.


ابریشمین

[اَ شَ] (ص نسبی) از ابریشم: جامهء ابریشمین.


ابریشمینه

[اَ شَ نَ / نِ] (ص نسبی، اِ مرکب) جامه های ابریشمین : سه روز متواتر می غارتیدند، اول روز زرینه و سیمینه و ابریشمینه، دوم روز برنجینه و رویینه و آهنینه، سوم روز افکندنی و حشو بالشها و نهالیها و خم و خمره و در و چوب. (راحه الصدور...


ابریق

[اِ] (معرب، اِ) معرب آبری (تاج العروس) یا آبریز. ظرف سفالین برای شراب :
ابریق می مرا شکستی ربّی
بر من در عیش من ببستی ربّی.
(منسوب به خیام).
|| آبدستان. (خلاص نطنزی) (مهذب الاسماء). تاموره. || کوزهء آب. کوزه :
پس فروشد ابله ایمان را شتاب
اندر آن تنگی بیک ابریق آب.مولوی.
|| آوند چرمین لوله...


ابریقش بن ابرهه

[؟ شِ نِ اَ رَ هَ] (اِخ)نام پادشاهی از حمیر.


ابریمون

[] (اِ) به رومی اسم ایرسا است. (تحفه).


ابرین

[اَ] (اِخ) قریه ای است برابر احساء، از بنی سعد به بحرین دارای نخل و چشمه های بسیار. (از مراصد).


ابرینق

[اَ نَ] (اِخ) معرب ابرینه. رجوع به ابرینه شود.


ابرینه

[اَ نَ] (اِخ) یکی از قرای مرو، و معرب آن ابرینق است.


ابریه

[اِ یَ] (ع اِ) سبوسهء سر. حزاز. هبریه. شوره. || پنبه کستک [ کذا ]. (مهذب الاسماء).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.