ابز

[اَ] (ع مص) برجستن آهوبره.


ابزاء

[اِ] (ع مص) شیر دادن. || بیاسودن.


ابزار

[اَ] (اِ) افزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. مایه. || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویهء یابسه. و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات. و اینکه لغویین...


ابزار

[اَ] (اِخ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.


ابزار

[اُ] (اِ) گیاهی است ساقش نازک و شکننده و در انتهای ساق برگ ها بهم پیچیده به جای گل و در بهار در بلاد بارده و جاهای سایه و مکانی که نمناک باشد و مواضعی که آب مدتی در او ایستاده باشد روید و در بغداد و موصل او را...


ابزاردان

[اَ] (اِ مرکب) خورجین یا توبره ای که آلات کار بنا یا نجار و مانند آن در آنست. || ظرفی که بهارات و دیگ افزارها در آن نگاه دارند.


ابزازالقط

[اَ زُلْ قِط ط] (ع اِ مرکب)صورتی از ابزازالقطه.


ابزازالقطه

[اَ زُلْ قِطْ طَ] (ع اِ مرکب)این کلمه را بغلط ابرازالقطه ضبط میکنند و لکلرک مترجم ابن بیطار گوید صحیح آن ابزازالقطّه است و ابزاز در زبان مردم تونس و قسطنطین به معنی پستان ها است (برای شباهت این گیاه بدان) و تأیید می کند این ضبط را مرادف این...


ابزام

[اِ] (معرب، اِ) ابزیم.


ابزخ

[اَ زَ] (ع ص) پشت درشده و سینه برآمده. مردی که پشتش دررفته باشد و سینه اش بیرون آمده باشد. اقعس. || آن است که کونستهء وی فرونشسته بود. ابزی.


ابزر

[اَ زَ] (اِخ) دهی به فارس. (منتهی الارب).


ابزقباذ

[اَ بَ قَ] (اِخ) از طسوج مدار میان بصره و واسط و گویند نام خرهء ارّجان است از اهواز و فارس. (معجم البلدان). و ظاهراً ابرقباد صحیح است.


ابزن

[] (اِخ) نام شهری بسودان. (دمشقی).


ابزن

[اَ زَ] (معرب، اِ) معرب آبزن.


ابزون

[] (اِخ) نام شاعری از مردم عمان.


ابزی

[اَ بَ زا] (ع مص) جستن آهو در دویدن.


ابزی

[اَ زا] (ع ص) ابزخ. || آن خصم که مقهور کند دیگر خصم را. (مهذب الاسماء).


ابزیم

[اِ] (معرب، اِ) زبانهء پیش بند یعنی کمرسار. (دستورالاخوان قاضی محمد دهار). زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقهء سر دیگر گردد. (منتهی الارب). زبانهء بربند. حلقهء سینه بند. زبانهء کمربند و کمرسار. (مهذب الاسماء). ابزام. ابزین. ج، ابازیم.


ابزین

[اِ] (معرب، اِ) ابزیم. ج، ابازین.


ابس

[اَ] (ع مص) سرزنش کردن. خوار کردن. شکستن کسی را. خوار شمردن. خرد و حقیر پنداشتن. || درشتی کردن. (زوزنی). || ترساندن. || بند کردن. || پیش آمدن کسی را بمکروه. غلبه کردن. قهر کردن. (تاج المصادر بیهقی).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.