یوسف

[سُ] (اِخ) خطیب مدنی حنفی. دانشمندی از مردم مدینه بود. او راست: 1- فتح الکریم المنجی بشرح رساله الدلجی. 2- الطریق السالک علی زبده المناسک. تولد یوسف به سال 1052 ه .ق. و مرگ او به سال 1118 ه . ق. بود. (از اعلام زرکلی).


یوسف

[سُ] (اِخ) خواجه یوسف خراسانی ابن خواجه رکن الدین. از اولاد شیخ ابوسعید بود. در کنعان نظم به پرورش یوسفان نکات طریقهء یعقوبی می پیمود. از اوست:
دل زارم که جا در زلف آن نامهربان دارد
گر از سودا پریشان حال باشد جای آن دارد.
(از صبح گلشن صص616-617) (از فرهنگ سخنوران).


یوسف

[سُ] (اِخ) خوجه صاحب الطابع، مکنی به ابوالمحاسن. وزیر تونسی و از ممالیک بود. در خدمت امیر «حموده بای» به مقامات عالی رسید و از راه تجارت ثروتی هنگفت به دست آورد و آن را بر امور خیریه صرف کرد. بدخواهان و سخن چینان از او پیش پادشاه بدگویی کردند...


یوسف

[سُ] (اِخ) سمعان السمعانی، سریانی الاصل مارونی لبنانی. مورخ و دانشمند لاهوتی از مردم حصرون لبنان بود. به سال 1098 ه . ق. در طرابلس شام به دنیا آمد و در رومیه به تحصیل و زندگی ادامه داد و پس از رسیدن به مدارج علمی و ریاست اسقفان صور به...


یوسف

[سُ] (اِخ) سنان الدین اماسی، معروف به محشی بیضاوی. فاضل ترکی که تصنیفاتش به عربی است. وی در بغداد و ادرنه و آناطول به تدریس و حکمرانی پرداخت و در اسلامبول به سال 986 ه . ق. و در حدود نودسالگی درگذشت. از آثار اوست: حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی....


یوسف

[سُ] (اِخ) سنان الدین خلوتی اماسی. واعظ حنفی معروف به اماسی ترک مستعرب است. در مکه مسکن گزید و به شیخ الحرم شهرت یافت. و در اماسیه و به روایتی در مکه در حدود سال 1000 ه . ق. درگذشت. از آثار اوست: 1- تبیین المحارم. 2 - المجالس السنانیه....


یوسف

[سُ] (اِخ) (شیخ یوسف) نام نخستین مؤسس دولت مستقل اسلامی در ناحیهء ملتان از هندوستان است. وی در تاریخ 847 ه . ق. به حکومت نایل گردید و یکی دو سال فرمانروایی کرد و آنگاه درگذشت. اخلاف وی ملقب به «لنکا» تا سال 908 ه . ق. فرمانفرمایی داشتند. (از...


یوسف

[سُ] (اِخ) ضیاءالدین پاشابن حاج محمد بن سیدعلی خالدی مقدسی، معروف به خالدی. صاحب کتاب «الهدیه الحمیدیه فی اللغه الکردیه» و آن فرهنگ کردی به عربی است. در بیت المقدس به سال 1255 ه . ق. به دنیا آمد و در همان شهر به سال 1324 ه . ق. درگذشت....


یوسف

[سُ] (اِخ) یوسف علی جلایر. از گویندگان بود. رباعی زیر از اوست:
تا نقد فدا فدای جانانه کنیم
جان در سر کار عشق مردانه کنیم
تا شمع مراد برفروزیم شبی
دریوزهء همتی ز پروانه کنیم.
(از فرهنگ سخنوران) (از صبح گلشن ص619).


یوسف

[سُ] (اِخ) محمد یوسف بیگ دهلوی ابن شاه بیگ خان کابلی. از منصب داران اکبرشاه هندی و از شعرای قرن دهم بود. در کابل به دنیا آمد و در دهلی پرورش یافت و در محضر محمداشرف خان تلمذ نمود. در جوانی درگذشت و ماده تاریخ وفاتش این مصراع اشرف خان...


یوسف

[سُ] (اِخ) محمد یوسف گردیزی. از سادات کرام گردیز بود و ساغر دهانش به رحیق سخن لبریز. او راست:
تیر مژگان صنم همچو خدنگ است اینجا
می دهد کار چو با شاهد شنگ است اینجا.
(از صبح گلشن ص617).


یوسف

[سُ] (اِخ) مولوی ابوالحامد محمد یوسف علی بن مولانا حاج مولی محمد یعقوب علی سندیلی. از شیوخ عثمانی النسب پدر در پدر در دربار امیر الهند و الاجاه محمدعلیخان بهادر در رفاه و آسایش می گذراندند. وی تا دوازده سالگی در محضر پدر و از آن پس در خدمت علمای...


یوسف

[سُ] (اِخ) میرزا جلال الدین اصفهانی. طبع پاکیزه اش یوسف کنعان سخندانی است. از اوست:
از تبسم لب آن غنچه دهن گویا شد
داغ دل چشم تو روشن که نمکدان واشد.
(از صبح گلشن ص618) (از فرهنگ سخنوران).


یوسف

[سُ] (اِخ) میرزا یوسف شیرازی، مصر فکرش یوسفستان مضامین عشقبازی. او راست:
جان ز پهلوی تن از قیمت خود بیخبر است
قطره در ابر چه داند که گهر خواهد شد.
(از صبح گلشن ص618) (از فرهنگ سخنوران).


یوسف

[سُ] (اِخ) میرزا یوسف خان دهلوی. از زمرهء منصب داران سلطنت محمداکبرشاه بود و به کامرانی زندگانی می نمود. این رباعی در جواب رباعی عرفی از اوست:
عرفی رفتی به دوست پیوستی تو
وز کشمکش زمانه وارستی تو
فردا غم دوست مایهء دست تهی است
خوش باش کز این مایه گران دستی تو.
(از فرهنگ...


یوسف

[سُ] (اِخ) میر محمد یوسف بن حکیم میر محمدصادق. از سادات رضوی لکنهوست. ابتدا به تحصیل علم طلسمات و نیرنجات پرداخت و با قاضی محمدصادق خان در این زمینه مراسلت داشت. به سال 1247 ه . ق. در عنفوان جوانی از این جهان رفت. از اوست:
لله الحمد که محبوب دلارام...


یوسف

[سُ] (اِخ) میر محمد یوسف بن خواجه موسی. از اولاد سیدامیر کلال و داماد معزالدین جهاندار پادشاه بود و در قلعهء شاهجهان آباد اقامت داشت. پس از شکست حکومت دهلی از فرنگ در لکنهو سکنی گزید. از اوست:
توبه ام می شکند باد بهار ای ساقی!
فصل گل می گذرد باده بیار...


یوسف آباد

[سِ] (اِخ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 18هزارگزی شمال باختری بستان آباد، با 663 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).


یوسف آباد

[سِ] (اِخ) دهی است از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم، واقع در 18هزارگزی جنوب فهرج، با 255 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).


یوسف آباد

[سِ] (اِخ) دهی است از دهستان شرفخانهء بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری بخش، با 191 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.