یکه پسته

[یِکْ کَ پِ تَ] (اِخ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 60000گزی خاور فریمان و 10000گزی جنوب راه مالرو عمومی فریمان به آق دربند، با 189 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).


یکه تاز

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ] (نف مرکب) مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد. || کسی که در تاخت، دوم خود نداشته باشد. (آنندراج). کسی که در تاخت وتاز منفرد و بی نظیر باشد. (ناظم الاطباء) :
آن سوار یکه تازم...


یکه تازی

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ](حامص مرکب) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.


یکه جوان

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ جَ] (اِ مرکب) جوان منفرد که در جوانی یگانه و بی نظیر باشد. (از ناظم الاطباء).


یکه چین

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ](ن مف مرکب) منتخب. دست چین. برگزیده. خیاره. گل چین. (یادداشت مؤلف).
- یکه چین کردن؛ دست چین کردن. خیاره کردن. گل چین کردن. برگزیدن میوه گاه چیدن. (یادداشت مؤلف).


یکه خوان

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ خوا / خا] (نف مرکب) آنکه در خواندن نغمه محتاج دمکش نباشد. (آنندراج). و رجوع به یکه خوانی شود.


یکه خوانی

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ خوا / خا] (حامص مرکب) صفت یکه خوان. خواندن بی مدد دمکش :
کدام شوخ در این پرده نغمه پرداز است
که هرچه هست از او جسته همچو آواز است
ز اقتدار به دمساز احتیاجش نیست
به یکه خوانی خود در زمانه ممتاز است.
ملامفید بلخی...


یکه خوردن

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) (اصطلاح عامیانه) از تعجب به حرکت آمدن. بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتادن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناگهان ترسیدن. از خبری یا گفتاری یک باره متحیر شدن و سخت عجب کردن. از دیدن امری...


یکه دلو

[یِکْ کَ دَ] (اِخ) از ایلات اطراف مشکین و از طوایف قوجه بیک لو، دارای 200 خانوار. ییلاق آنان در سبلان و قشلاق آنان در نون است و زراعت پیشه می باشند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص108).


یکه زیاد گفتن

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ گُ تَ] (مص مرکب) (اصطلاح عامیانه) متلک گفتن. حرفهایی که موجب خشمگین شدن کسی است بر زبان راندن. (فرهنگ لغات عامیانه).


یکه سئود بالا

[یِکْ کَ سِ] (اِخ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانهء شهرستان بجنورد، واقع در 80000گزی شمال باختری مانه و 2000گزی جنوب شوسهء عمومی بجنورد، با 319 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. این ده را به اصطلاح محلی سود می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی...


یکه سئود پایین

[یِکْ کَ سِ] (اِخ)دهی است از دهستان جرگلان بخش مانهء شهرستان بجنورد، واقع در 80000گزی شمال باختری مانه و 2000گزی شمال شوسهء بجنورد-حصارچه، با 568 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. این ده را به اصطلاح محلی سیود نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...


یکه سوار

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ سَ] (ص مرکب) یک سوار. یک سواره. کنایه از شهسوار که در سواری نظیر نداشته باشد. (آنندراج). کسی که در سواری مفرد و یگانه باشد. (ناظم الاطباء). سوار بی نظیر و عدیل در سواری. (یادداشت مؤلف). شهسوار. تک سوار :
گرچه بر...


یک هشتم

[یَ / یِ هَ تُ] (اِ مرکب)هشت یک. ثُمن. یک جزء از هشت جزء. رجوع به ثُمن و هشت یک شود.


یکه شناس

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ شِ] (نف مرکب) اسب که جز به رائض یا صاحب خود پشت ندهد. (یادداشت مؤلف). || که جز به فرد معین متوجه و نگران نباشد.


یک هفتم

[یَ / یِ هَ تُ] (اِ مرکب)هفت یک. سُبع. یک از هفت. رجوع به سُبع و هفت یک شود.


یکه قوز

[یِکْ کَ قُزْ] (اِخ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 16000گزی شمال خاوری کلاله و 42000گزی شمال خاوری گنبدقابوس، نزدیک به قرناس، با 500 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).


یکه گزین

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ گُ] (ن مف مرکب) سوار و جنگجوی بی همانند و برگزیده. یکه سوار : با دوازده هزار خونخوار یکه گزین از عقب خان موصوف ایلغار نمود. (مجمل التواریخ گلستانه ص22).و رجوع به یکه سوار شود.


یکه مرد

[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ مَ](ص مرکب) یگانه در مردی. مرد بی عدیل. (یادداشت مؤلف).


یکهو

[یِ هُ] (ق مرکب) (اصطلاح عامیانه) در تداول عوام، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءه. ناآگاهان. (یادداشت مؤلف). || تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. (یادداشت مؤلف). یهو.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.