یکه تاز
[یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ] (نف مرکب) مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد. || کسی که در تاخت، دوم خود نداشته باشد. (آنندراج). کسی که در تاخت وتاز منفرد و بی نظیر باشد. (ناظم الاطباء) :
آن سوار یکه تازم در بیابان جنون
کآفتاب و مه کنندم آرزوی شاطری.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
یکه تازان است پر بر جان زده
یک سواره بر صف مردان زده.
؟ (از آنندراج).
|| لقبی بوده است که به روزگار صفویه به بعض سپاهیان داده می شد. (از یادداشت مؤلف).
آن سوار یکه تازم در بیابان جنون
کآفتاب و مه کنندم آرزوی شاطری.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
یکه تازان است پر بر جان زده
یک سواره بر صف مردان زده.
؟ (از آنندراج).
|| لقبی بوده است که به روزگار صفویه به بعض سپاهیان داده می شد. (از یادداشت مؤلف).