یلایلا

[یَ یَ] (صوت) کلمهء امر یعنی بیا بیا. (ناظم الاطباء). به معنی بیا بیا باشد که تأکید در آمدن است و به عربی تعال تعال می گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج).


یلب

[یَ لَ] (ع اِ) جوشن چرمین. یلبه، یکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
چنانکه ماه همی آرزو کند که بود
مر اسب او را آرایش لگام و یلب.فرخی.
|| سپر یا زره چرمین یا به خصوص کلاه چرمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سپر از پوست. (مهذب الاسماء). || پولاد و آهن بی...


یلبه

[یَ لَ بَ] (ع اِ) یکی یلب. یک جوشن چرمین. (ناظم الاطباء). جوشن. (دهار). نوعی از زره که از پوست بعض حیوان سازند. (آنندراج). جوشن و آن غیر درع است که زره باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یلب شود.


یلبه

[یَ لَ بَ] (ع اِ) یلبه. جوشن.


یلبی

[یَ لَ بی ی] (ع ص نسبی) جوشن گر. (دهار). رجوع به یلب شود.


یلپوز

[ ] (اِخ) نام ترکی قفقاز نزد عثمانیان. شاید شکستهء قفقاز است. (یادداشت مؤلف).


یلپیک

[یِ] (ترکی، اِ) بیماری در اسب. (یادداشت مؤلف).
- یلپیک شدن؛ به بیماری یلپیک مبتلا شدن اسب. (یادداشت مؤلف).


یلتکین

[یَ تَ] (اِخ) ابن طلبوق. محدث رومی است. او از عبدالله بن سمرقندی و مالک البانیاسی روایت کند و سعداللهبن الوادی از او روایت دارد. (یادداشت مؤلف).


یلجار

[یِ] (ترکی، اِ) ایلجار. الجار. همگان. عموم. همهء مردم. گروه کثیری از افراد یک ده یا شهر یا کشور که برای کاری یا دفاع از میهن آمادگی و اجتماع داشته باشند. (یادداشت مؤلف).


یلجان

[ ] (اِخ) از دهات خوار میان محمدآباد و چهارقشلاق. رجوع به نقشهء جغرافیای سیاسی کیهان ص355 شود.


یل چشمه

[یَ چِ مَ] (اِخ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 65000گزی شمال خاوری گنبدقابوس و 12000گزی جنوب راه فرعی مراوه تپه، با 540 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).


یلچی

[یِ / یُ] (ترکی، اِ) مأخوذ از ترکی ایلچی. (ناظم الاطباء). راهبر و پیک و گذربان. (آنندراج). و رجوع به ایلچی شود. || گدای راه نشین، چه یُل در ترکی نام راه، و چی به معنی دارنده است. (از آنندراج). رجوع به راه نشین و گدا شود.


یلخع

[یَ خَ] (اِخ) بلخع. موضعی است به یمن. (منتهی الارب). و رجوع به بلخع شود.


یلخی

[یِ] (ترکی، اِ) ایلخی. سیله. فسیله. گلهء اسب و استر. رمهء اسب. (از یادداشت مؤلف).
- یلخی بار آمدن؛ بی مربی بزرگ شده بودن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ایلخی و مترادفات دیگر شود.


یلدا

[یَ] (سریانی، اِ) لغت سریانی است به معنی میلاد عربی، و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می کرده اند از این رو بدین نام نامیده اند. باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح (نوئل)(1) که در 25 دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان در اصل، جشن ظهور...


یلدا

[یَ] (اِخ) یکی از ملازمان حضرت عیسی(ع) بوده است. (برهان) (از ناظم الاطباء). اما ظاهراً از بیت «به صاحب دولتی پیوند...» سنایی بعض فرهنگ نویسان (از جمله مؤلف برهان) پنداشته اند که «یلدا» نام یکی از ملازمان عیسی بوده است، ولی چنین نامی در زمرهء ملازمان او در مأخذی دیده...


یلدرجی

[ ] (اِخ) شمس الدین یا فخرالدین شرف الملک. وزیر سلطان جلال الدین خوارزمشاه. رجوع به شرف الملک و فهرست ج2 تاریخ جهانگشای جوینی شود.


یلدک

[یَ دَ] (اِ) آب نیم گرم که شیرگرم نیز گویند. (ناظم الاطباء).


یلدوز

[یُ] (ترکی، اِ) اولدوز. ستاره. || (اِخ) یا یلدیز. نام سرای سلاطین عثمانی در اسلامبول. قصری از سلاطین عثمانی در اسلامبول و معنی آن ستاره است. (یادداشت مؤلف).


یل سوئی

[یِ] (اِخ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 23هزارگزی شمال باختری گرمی، با 146 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.