یفع
[یَ] (ع مص) برآمدن بر کوه. || گوالیدن و نزدیک بلوغ رسیدن و دارای بیست سال شدن کودک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
یفع
[یَ] (ع مص) برآمدن بر کوه. || گوالیدن و نزدیک بلوغ رسیدن و دارای بیست سال شدن کودک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
یفعان
[یُ] (ع ص، اِ) جِ یافع. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به یافع شود.
یفعان
[یُ] (ع ص، اِ) جِ یافع. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به یافع شود.
یفعل
[یَ عَ] (ع فعل) (اصطلاح منطق) تأثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست. (یادداشت مؤلف). مقابل انفعال یا ان ینفعل. هرچیزی که در چیزی دیگر تأثیر کند حالت مؤثریت شی ء را فعل، و متأثریت شی ء...
یفعل
[یَ عَ] (ع فعل) (اصطلاح منطق) تأثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست. (یادداشت مؤلف). مقابل انفعال یا ان ینفعل. هرچیزی که در چیزی دیگر تأثیر کند حالت مؤثریت شی ء را فعل، و متأثریت شی ء...
یفعه
[یَ فَ عَ] (ع ص، اِ) جِ یافع. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یافع شود. || (ص) کودک بالیده، لایثنی و لایجمع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفعه
[یَ فَ عَ] (ع ص، اِ) جِ یافع. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یافع شود. || (ص) کودک بالیده، لایثنی و لایجمع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفن
[یُ] (ع ص، اِ) مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر. (یادداشت مؤلف). جِ یَفَن. (منتهی الارب). || متفنن یعنی مردمان ذوفنون. (ناظم الاطباء). متفنن. (منتهی الارب).
یفن
[یُ] (ع ص، اِ) مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر. (یادداشت مؤلف). جِ یَفَن. (منتهی الارب). || متفنن یعنی مردمان ذوفنون. (ناظم الاطباء). متفنن. (منتهی الارب).
یفن
[یَ فَ] (ع ص، اِ) پیر کلانسال فرتوت. (ناظم الاطباء). پیری پیر. (مهذب الاسماء). پیر فرتوت. (غیاث). || گوسالهء چهارساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفن
[یَ فَ] (ع ص، اِ) پیر کلانسال فرتوت. (ناظم الاطباء). پیری پیر. (مهذب الاسماء). پیر فرتوت. (غیاث). || گوسالهء چهارساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفنج
[یَ نَ] (اِ) یفتنج. یغتج. یغنج. یغتنج. (یادداشت مؤلف). رجوع به یغتنج شود.
یفنج
[یَ نَ] (اِ) یفتنج. یغتج. یغنج. یغتنج. (یادداشت مؤلف). رجوع به یغتنج شود.
یفنه
[یَ فَ نَ] (ع اِ) گاو ماده و یا گاو مادهء آبستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفنه
[یَ فَ نَ] (ع اِ) گاو ماده و یا گاو مادهء آبستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
یفوع
[یُ] (ع اِ) جِ یَفَع. (ناظم الاطباء). || جاهای بلند. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به یفع شود.
یفوع
[یُ] (ع اِ) جِ یَفَع. (ناظم الاطباء). || جاهای بلند. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به یفع شود.
یفین
[یَ] (ع ص، اِ) به معنی یفن است. (آنندراج). رجوع به یفن شود.
یفین
[یَ] (ع ص، اِ) به معنی یفن است. (آنندراج). رجوع به یفن شود.