یغنی
[یَ] (ص، اِ) یخنی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || غذای پخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به یخنی شود.
یغنی
[یَ] (ص، اِ) یخنی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || غذای پخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به یخنی شود.
یغنی
[یَ] (اِخ) قریه ای از نواحی نخشب به ماوراءالنهر. نسبت بدان یغنوی است. (یادداشت مؤلف). قریه ای است از نواحی نخشب. (از معجم البلدان).
یغنی
[یَ] (اِخ) قریه ای از نواحی نخشب به ماوراءالنهر. نسبت بدان یغنوی است. (یادداشت مؤلف). قریه ای است از نواحی نخشب. (از معجم البلدان).
یغواسی
[یَغْ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری کامیاران. دارای 171 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
یغواسی
[یَغْ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری کامیاران. دارای 171 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
یغوث
[یَ] (اِخ) بتی است مر مذحج را. (منتهی الارب). نام بتی مر تازیان را. (ناظم الاطباء) (از نخبه الدهر دمشقی) (از مهذب الاسماء). نام بتی که از قوم نوح ماند و عرب آن را پرستید. (دهار) (از ترجمان القرآن جرجانی ص108). نام بتی است که به صورت شیر بود. (غیاث)...
یغوث
[یَ] (اِخ) بتی است مر مذحج را. (منتهی الارب). نام بتی مر تازیان را. (ناظم الاطباء) (از نخبه الدهر دمشقی) (از مهذب الاسماء). نام بتی که از قوم نوح ماند و عرب آن را پرستید. (دهار) (از ترجمان القرآن جرجانی ص108). نام بتی است که به صورت شیر بود. (غیاث)...
یغور
[یُ] (ترکی، ص) یغر. از مصدر یغورماق (خمیر کردن) ترکی. در تداول عامه، ستبر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیر ورآمده). و رجوع به یغر شود.
یغور
[یُ] (ترکی، ص) یغر. از مصدر یغورماق (خمیر کردن) ترکی. در تداول عامه، ستبر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیر ورآمده). و رجوع به یغر شود.
یغورت
[یُ] (ترکی، اِ) ترکی شدهء جغرات است. جغرات. ماست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ماست و یغرت شود.
یغورت
[یُ] (ترکی، اِ) ترکی شدهء جغرات است. جغرات. ماست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ماست و یغرت شود.
یف
(اِخ) در کتب احادیث شیعه رمز است از الطرائف (ابن طاوس). (یادداشت مؤلف).
یف
(اِخ) در کتب احادیث شیعه رمز است از الطرائف (ابن طاوس). (یادداشت مؤلف).
یفاع
[یَ فا / یَفْ فا] (ع اِ) پشته و زمین بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای بلند. (دهار). زمین بلند. (مهذب الاسماء) (غیاث). فراز. (نصاب الصبیان). تل. ربوه. آنچه بلند باشد از زمین. (یادداشت مؤلف) : اجناس وحوش و طیور در حضیض و یفاع او قرار گرفته. (سندبادنامه ص120)....
یفاع
[یَ فا / یَفْ فا] (ع اِ) پشته و زمین بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای بلند. (دهار). زمین بلند. (مهذب الاسماء) (غیاث). فراز. (نصاب الصبیان). تل. ربوه. آنچه بلند باشد از زمین. (یادداشت مؤلف) : اجناس وحوش و طیور در حضیض و یفاع او قرار گرفته. (سندبادنامه ص120)....
یفت
[یَ] (اِ) پیرمرد ناتوان و ضعیف. (ناظم الاطباء).
یفت
[یَ] (اِ) پیرمرد ناتوان و ضعیف. (ناظم الاطباء).
یفتج
[یَ تَ] (اِ) یغنج. یغتنج. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به یغتنج شود.
یفتج
[یَ تَ] (اِ) یغنج. یغتنج. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به یغتنج شود.