یره
[یَ رَ] (ترکی، اِ) در ترکی به معنی زمین است. (آنندراج) (از غیاث). در لهجهء امروز آذربایجان یِر گویند.
یره
[یَ رَ] (ترکی، اِ) در ترکی به معنی زمین است. (آنندراج) (از غیاث). در لهجهء امروز آذربایجان یِر گویند.
یریان
[یَ] (اِخ) نام شهر سمرقند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (فرهنگ جهانگیری)(1). رجوع به سمرقند شود.
(1) - جهانگیری بدین معنی آورده، بدین صورت در کتب معتبر نیافتم. اما «یارکت» Yarkath نام محله و ناحیتی است به سمرقند. (حاشیهء برهان چ معین).
یریان
[یَ] (اِخ) نام شهر سمرقند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (فرهنگ جهانگیری)(1). رجوع به سمرقند شود.
(1) - جهانگیری بدین معنی آورده، بدین صورت در کتب معتبر نیافتم. اما «یارکت» Yarkath نام محله و ناحیتی است به سمرقند. (حاشیهء برهان چ معین).
یریت زا
[یِ] (اِخ)(1) یریتسا. نام شهری به ارمنستان قدیم. (یادداشت مؤلف).
(1) - Yeritza.
یریت زا
[یِ] (اِخ)(1) یریتسا. نام شهری به ارمنستان قدیم. (یادداشت مؤلف).
(1) - Yeritza.
یریحا
[یِ] (اِخ)(1) نام محلی نزدیک بیت المقدس. (یادداشت مؤلف). در معجم البلدان اریحا آمده و وجه تسمیهء آن نسبت به اریحابن مالک بن ارفخشدبن سام بن نوح ذکر شده. و رجوع به یریحو و اریحا شود.
(1) - Yericho.
یریحا
[یِ] (اِخ)(1) نام محلی نزدیک بیت المقدس. (یادداشت مؤلف). در معجم البلدان اریحا آمده و وجه تسمیهء آن نسبت به اریحابن مالک بن ارفخشدبن سام بن نوح ذکر شده. و رجوع به یریحو و اریحا شود.
(1) - Yericho.
یریحو
[یِ] (اِخ)(1) ایریحو. یریحا. نام محلی نزدیک بیت المقدس: یکی مرد فرود آمد از اورشلیم تا یریحو. (ترجمهء دیاتسارون ص224).
(1) - Yericho.
یریحو
[یِ] (اِخ)(1) ایریحو. یریحا. نام محلی نزدیک بیت المقدس: یکی مرد فرود آمد از اورشلیم تا یریحو. (ترجمهء دیاتسارون ص224).
(1) - Yericho.
یریم
[] (اِخ) نام قضایی است در سنجاق صنعاء از یمن و محدود است از شمال به قضای ذمار و از جنوب شرقی به قضای رداع و از غرب به قضای اب و از شمال غربی به قضای عدن. آب آن به خلیج عدن می ریزد. اراضی اش مرتفع و برآمده...
یریم
[] (اِخ) نام قضایی است در سنجاق صنعاء از یمن و محدود است از شمال به قضای ذمار و از جنوب شرقی به قضای رداع و از غرب به قضای اب و از شمال غربی به قضای عدن. آب آن به خلیج عدن می ریزد. اراضی اش مرتفع و برآمده...
یریم
[یَ] (اِخ) قلعه ای به یمن در کوههای تیس. (از معجم البلدان). قصبهء مرکزی در سنجاق صنعاء یمن و در فاصلهء 25 ساعت راه صنعاء واقع است. سکنهء آن 6000 تن و یک قلعه و چهار باب مسجد و 120 باب دکان و 3 باب کاروانسرا دارد و در طرف...
یریم
[یَ] (اِخ) قلعه ای به یمن در کوههای تیس. (از معجم البلدان). قصبهء مرکزی در سنجاق صنعاء یمن و در فاصلهء 25 ساعت راه صنعاء واقع است. سکنهء آن 6000 تن و یک قلعه و چهار باب مسجد و 120 باب دکان و 3 باب کاروانسرا دارد و در طرف...
یری هایری
[یِ ها یِ] (ترکی، ق مرکب) به معنی بجنب ها بجنب. (مأخوذ از مصدر یریماق ترکی = یریمک) به معنی برو ها برو. برو پیش برو و آن عبارتی است که به کوکبهء شاه و امیر یا عروسی و سور گویند: یری هایری رفتن؛ با شکوه و جلال رفتن. یری...
یری هایری
[یِ ها یِ] (ترکی، ق مرکب) به معنی بجنب ها بجنب. (مأخوذ از مصدر یریماق ترکی = یریمک) به معنی برو ها برو. برو پیش برو و آن عبارتی است که به کوکبهء شاه و امیر یا عروسی و سور گویند: یری هایری رفتن؛ با شکوه و جلال رفتن. یری...
یز
[یَ] (اِ) گیاهی خاردار که به تازی ثمام گویند و آن را بر اطراف خیمه و دیگر جایها گذارند تا مردمان و جانوران آمد شد نتوانند نمود. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد پرخار که بر اطراف خیمه و جایگاهی نهند که مردم و جانور نتواند آمد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). یزبن....
یز
[یَ] (اِ) گیاهی خاردار که به تازی ثمام گویند و آن را بر اطراف خیمه و دیگر جایها گذارند تا مردمان و جانوران آمد شد نتوانند نمود. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد پرخار که بر اطراف خیمه و جایگاهی نهند که مردم و جانور نتواند آمد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). یزبن....
یز
[یِ زُ] (اِخ)(1) هکاای دُ(2). جزیرهء بزرگی است در شمال ژاپن دارای دو میلیون و هفتصد هزار سکنه. شهرهای عمدهء آن هاکُ داتِه و اُتارو است. (یادداشت مؤلف). رجوع به یزو شود.
(1) - Yeso.
(2) - Hokkaido.
یز
[یِ زُ] (اِخ)(1) هکاای دُ(2). جزیرهء بزرگی است در شمال ژاپن دارای دو میلیون و هفتصد هزار سکنه. شهرهای عمدهء آن هاکُ داتِه و اُتارو است. (یادداشت مؤلف). رجوع به یزو شود.
(1) - Yeso.
(2) - Hokkaido.