یرمول
[یَ] (ع اِ) برگ خرمای ریگ آلوده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
یرمول
[یَ] (ع اِ) برگ خرمای ریگ آلوده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
یرمه
[] (اِ) (اصطلاح پزشکی) عشبه النار است. (الفاظ الادویه ص69) (تحفهء حکیم مؤمن). یاسمین بری. در تحفه و الفاظ الادویه به صورت بالا آمده ولی مؤلف در چند یادداشت آن را با باء به صورت «یربه» و مأخوذ از اسپانیایی نوشته و همهء ترکیبات آن را نیز به همین ضبط...
یرمه
[] (اِ) (اصطلاح پزشکی) عشبه النار است. (الفاظ الادویه ص69) (تحفهء حکیم مؤمن). یاسمین بری. در تحفه و الفاظ الادویه به صورت بالا آمده ولی مؤلف در چند یادداشت آن را با باء به صورت «یربه» و مأخوذ از اسپانیایی نوشته و همهء ترکیبات آن را نیز به همین ضبط...
یرمی
[یَ رَ] (ع اِ) ارمی. ایرمی. عَلم و نشان که در بیابان برای راه برپا کنند یا خاص است به نشانهء عاد. (منتهی الارب در ذیل ارم). || احدی. کسی. (یادداشت مؤلف).
یرمی
[یَ رَ] (ع اِ) ارمی. ایرمی. عَلم و نشان که در بیابان برای راه برپا کنند یا خاص است به نشانهء عاد. (منتهی الارب در ذیل ارم). || احدی. کسی. (یادداشت مؤلف).
یرمیا
[یَ] (اِخ) یرمیاه. ارمیا. یکی از انبیای بنی اسرائیل است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ارمیا شود.
یرمیا
[یَ] (اِخ) یرمیاه. ارمیا. یکی از انبیای بنی اسرائیل است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ارمیا شود.
یرمیع
[] (ع اِ) در اصطلاح پزشکی هلیون است. (اختیارات بدیعی). رجوع به هلیون و یرامع و یرامیع شود.
یرمیع
[] (ع اِ) در اصطلاح پزشکی هلیون است. (اختیارات بدیعی). رجوع به هلیون و یرامع و یرامیع شود.
یرنا
[یَ رَ نا / یُ رَنْ نا] (ع اِ) یرناء. حنا. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اختیارات بدیعی). حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). به معنای حناست و آن چیزی باشد که بر دست و پا بندند و در خضاب یعنی رنگ ریش هم به کار...
یرنا
[یَ رَ نا / یُ رَنْ نا] (ع اِ) یرناء. حنا. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اختیارات بدیعی). حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). به معنای حناست و آن چیزی باشد که بر دست و پا بندند و در خضاب یعنی رنگ ریش هم به کار...
یرناء
[یُ رَنْ نا] (ع اِ) یرنأ. یرنا. حنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حنا یا رنگی است مانند حنا. (آنندراج). فنا. عُلام. رقون. رقان. (السامی فی الاسامی). و رجوع به یرنا و یرنأ شود.
یرناء
[یُ رَنْ نا] (ع اِ) یرنأ. یرنا. حنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حنا یا رنگی است مانند حنا. (آنندراج). فنا. عُلام. رقون. رقان. (السامی فی الاسامی). و رجوع به یرنا و یرنأ شود.
یرنأ
[یَ / یُ رَنْ نَءْ] (ع اِ) یرنا. یرناء. حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). حنا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گفته اند اگر به فتح یاء بیاید باید همزه اضافه شود لاغیر، ولی اگر به ضم یاء بیاید آوردن و نیاوردن همزه هردو جایز است. (از...
یرنأ
[یَ / یُ رَنْ نَءْ] (ع اِ) یرنا. یرناء. حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). حنا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گفته اند اگر به فتح یاء بیاید باید همزه اضافه شود لاغیر، ولی اگر به ضم یاء بیاید آوردن و نیاوردن همزه هردو جایز است. (از...
یرنأه
[یَ نَ ءَ] (ع مص) رنگ کردن چیزی را به حنا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
یرنأه
[یَ نَ ءَ] (ع مص) رنگ کردن چیزی را به حنا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
یرنب
[یَ نَ] (ع اِ) کلاکموش کوتاه دم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
یرنب
[یَ نَ] (ع اِ) کلاکموش کوتاه دم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).