یرم
[یِ] (اِ) نوعی کشتی قدیم معمول در مدیترانهء شرقی. (یادداشت مؤلف).
یرم
[یِ] (اِ) نوعی کشتی قدیم معمول در مدیترانهء شرقی. (یادداشت مؤلف).
یرمر
(1) [یَ مَ] (اِ) انتظار و نگرانی. (ناظم الاطباء). به معنی انتظار است. (از شعوری ج2 ورق 443). انتظار و چشم به راه داشتن. (آنندراج) (برهان).
(1) - این کلمه به صورتهای برمر، برمو، بدمو، برموز، پرمر، پرمو، پرمور، پرموز، پرموزه، بدین معنی آمده و شاهدی هم که شعوری به نقل...
یرمر
(1) [یَ مَ] (اِ) انتظار و نگرانی. (ناظم الاطباء). به معنی انتظار است. (از شعوری ج2 ورق 443). انتظار و چشم به راه داشتن. (آنندراج) (برهان).
(1) - این کلمه به صورتهای برمر، برمو، بدمو، برموز، پرمر، پرمو، پرمور، پرموز، پرموزه، بدین معنی آمده و شاهدی هم که شعوری به نقل...
یرمسق
[یَ رَ سَ] (ترکی، ص) رفیق و مصاحب بیقدر و حقیر و سالوس. (ناظم الاطباء).
یرمسق
[یَ رَ سَ] (ترکی، ص) رفیق و مصاحب بیقدر و حقیر و سالوس. (ناظم الاطباء).
یرمع
[یَ مَ] (ع اِ) بازیچه ای است مر کودکان را که به فارسی بادفر گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || یک نوع سنگ سپیدی است که در شکستن ریزه ریزه گردد و چون کسی اندوهگین و شکسته دل باشد می گویند: ترکته یفت الیرمع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)....
یرمع
[یَ مَ] (ع اِ) بازیچه ای است مر کودکان را که به فارسی بادفر گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || یک نوع سنگ سپیدی است که در شکستن ریزه ریزه گردد و چون کسی اندوهگین و شکسته دل باشد می گویند: ترکته یفت الیرمع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)....
یرمغان
[یَ مَ] (اِ) ارمغان و سوغات. (ناظم الاطباء). ارمغان. ره آورد. راه آور. راه آورد. سوغاتی. هدیه که از سفر آرند. (یادداشت مؤلف). بر وزن و معنی ارمغان است. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). و رجوع به ارمغان شود. || درم را نیز گویند. (از آنندراج).
یرمغان
[یَ مَ] (اِ) ارمغان و سوغات. (ناظم الاطباء). ارمغان. ره آورد. راه آور. راه آورد. سوغاتی. هدیه که از سفر آرند. (یادداشت مؤلف). بر وزن و معنی ارمغان است. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). و رجوع به ارمغان شود. || درم را نیز گویند. (از آنندراج).
یرمق
[یَ مَ] (ترکی، اِ) پول و درم و دینار. (ناظم الاطباء) به معنی درم و دینار باشد. (آنندراج) (برهان). در حدیث خالدبن صفوان به معنی درهم آمده است: یطعم الدرمق و یکسو الیرمق. در این روایت یرمق را فارسی دانسته و آن را به معنی قبا تفسیر کرده اند ولی...
یرمق
[یَ مَ] (ترکی، اِ) پول و درم و دینار. (ناظم الاطباء) به معنی درم و دینار باشد. (آنندراج) (برهان). در حدیث خالدبن صفوان به معنی درهم آمده است: یطعم الدرمق و یکسو الیرمق. در این روایت یرمق را فارسی دانسته و آن را به معنی قبا تفسیر کرده اند ولی...
یرملق
[یَ رِ لِ] (ترکی، اِ) یرملق سلیمی. یارملق. از ترکی یارم به معنی نصف گرفته شده و معنی ترکیبی آن دارندهء نصف (یا دارندهء نصف بهای قرش) است و آن سکهء نقره ای مصری بود که در دوران ترکها رایج بود. (از نقود العربیه ص188).
یرملق
[یَ رِ لِ] (ترکی، اِ) یرملق سلیمی. یارملق. از ترکی یارم به معنی نصف گرفته شده و معنی ترکیبی آن دارندهء نصف (یا دارندهء نصف بهای قرش) است و آن سکهء نقره ای مصری بود که در دوران ترکها رایج بود. (از نقود العربیه ص188).
یرملون
[یَ مَ] (ع اِ) حروف یرملون شش است که «یرملون» مرکب از آن است، یعنی راء و لام و میم و نون و واو و یاء. (یادداشت مؤلف). لفظی است قراردادی و با این لفظ برای یادداشت قاعدهء قرائت شش حرف را جمع کرده اند هرگاه که بعد از نون...
یرملون
[یَ مَ] (ع اِ) حروف یرملون شش است که «یرملون» مرکب از آن است، یعنی راء و لام و میم و نون و واو و یاء. (یادداشت مؤلف). لفظی است قراردادی و با این لفظ برای یادداشت قاعدهء قرائت شش حرف را جمع کرده اند هرگاه که بعد از نون...
یرموق
[یَ] (ع ص) مرد سست بینایی. (از منتهی الارب). مرد ضعیف البصر و سست بینایی. (ناظم الاطباء).
یرموق
[یَ] (ع ص) مرد سست بینایی. (از منتهی الارب). مرد ضعیف البصر و سست بینایی. (ناظم الاطباء).
یرموک
[یَ] (اِخ) وادیی است میان نهر اردن و بحر لوط واقع در شام که به سبب جنگی که در عهد خلافت ابوبکر خلیفهء اول در آنجا روی داد سخت مشهور است. خالدبن ولید فرماندهء قوای اسلام با مرگ خلیفهء اول و آغاز خلافت خلیفهء ثانی از فرماندهی عزل و ابوعبیده...
یرموک
[یَ] (اِخ) وادیی است میان نهر اردن و بحر لوط واقع در شام که به سبب جنگی که در عهد خلافت ابوبکر خلیفهء اول در آنجا روی داد سخت مشهور است. خالدبن ولید فرماندهء قوای اسلام با مرگ خلیفهء اول و آغاز خلافت خلیفهء ثانی از فرماندهی عزل و ابوعبیده...