یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن حیدر کرابی معروف به یحیی کرابی و امیر خواجه، هفتمین از امرای سربداران از سال 753 تا 759 ه . ق. (یادداشت مؤلف) (از طبقات سلاطین اسلام ص224). فرمانروای سربداران (از 753 تا 759 ه . ق.) خواجه یحیی بن حیدر کرابی از مردم کراب از...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن شرف بن مری بن حسن حزامی حورانی نووی شافعی، در فقه و حدیث علامه بود. رجوع به نووی (یحیی بن شرف...) شود.
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن شمس الدین بن امام المهدی احمدبن یحیی حسنی علوی (شرف الدین)، امام متوکل علی الله از ائمهء زیدیهء یمن و از فقیهان و گویندگان آنان بود. پس از وفات پدر به سال 943 ه . ق. در جبال صنعا به او بیعت کردند. با ترکان وقایعی...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن صاعدبن یحیی، مکنی به ابوالفرج و ملقب به معتمد الملک و معروف به ابن تلمیذ، پزشک و شاعر و ادیب عصر عباسی. رجوع به ابن تلمیذ و معجم الادبا ج7 ص272 شود.
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن صالح بن یحیی شجری صنعانی، معروف به سحولی، از قضات و فقها و وزرای زیدیه بود و به سال 1134 ه . ق. در صنعا به دنیا آمد و به سال 1209 ه . ق. در همان شهر درگذشت. او راست: 1- مجموع رسائل و فتاوی....
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن صنور صیاد ضبی، مثل است در سختی و صلابت. (منتهی الارب).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن صولات بن ورساک بن ضری بن رفیک بن مادغش بن بربر که «جانا» یا «شانا» معروف به زَناتَه دومین قبیله بربرهای عرب از نسل وی باشند. نسب او را به اختلاف آورده اند. رجوع به ج2 ص362 صبح الاعشی شود.
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن طیب یمنی نحوی، مردی ادیب و شاعر بود. تصنیف مختصری در فقه دارد. هرگز اشعار طولانی نمی گفت و مدیحه ها و هجویه های او بیشتر از دو بیت نبود. (از معجم الادباء ج7 ص283).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عباس معروف به صبح ازل، از مردم مازندران و مؤسس فرقهء ازلیان است. رجوع به صبح ازل شود.
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالجلیل بن سهل یکی، شاعری هجوگوی بود و در معانی نیز تصرف می کرد. وی از مردم «یکه» از قلعه های مرسیه و به «هجاء المغرب» معروف بود. نام او را به سبب انتساب به جدش «یحیی بن سهل» نیز نوشته اند. یحیی در حدود 660...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان بن مجید فهری، مکنی به ابوبکر، شاعر مغرب در روزگار خود بود. تولد یحیی به سال 535 ه . ق. و از مردم بلش از مالقه و از طبقهء عالی بود. در مراکش رحل اقامت افکند و به ستایشگری فرمانروایان پرداخت و به...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالجلیل بن یونس معروف به جلیل از فضلا و گویندگان موصل بود. سراج الملوک و منهاج السلوک از اوست، اما پیش از پایان بردن کتاب به سال 1198 ه . ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالحمید بن عبدالرحمان حمانی کوفی، مکنی به ابوزکریا، نخستین کسی است که در کوفه مسند تألیف کرد. او از حافظان حدیث بود و 10000 حدیث حفظ کرد و به سال 228 ه . ق. در سرمن رأی درگذشت. (از اعلام زرکلی).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن احمد مدنی معروف به جامی، ادیب و گویندهء کثیرالشعر و از مردم مدینه بود. تولد یحیی به سال 1148 و وفاتش در حدود سال 1215 ه . ق. بود. (از اعلام زرکلی).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن بقی اندلسی قرطبی، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن بقی، از شاعران نامدار قرطبه و در موشحات نغز و بلند معروف بود. او بیشتر سرزمین اندلس را در طلب روزی گشت و به سال 540 ه . ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی). و...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عبدالمنعم، مکنی به ابوزکریا، در اصل صقلی ولی پدرش ایرانی و خودش متولد دمشق بود و در آنجا درگذشت. او راست: 1- الروضه الانیقه. 2- تعلیقه بر «الخلاف بین الشافعی و ابی حنیفه». (از اعلام زرکلی).
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمد عقیلی زرمانی عجیسی از نحویان و فقهای مذهب مالکی بود. در میان قبیلهء بربر در مغرب به سال 777 ه . ق. به دنیا آمد. در بجایه بزرگ شد و در قاهره به تدریس پرداخت و به سال 862 ه . ق. در...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالرحمان جعفری طیاری بغدادی معروف به ابن النور و ابن الحکیم از استادان موسیقی و خط و حدیث و ادب و شعر بود. در موسیقی نظریه ها و ابتکاراتی دارد که موسیقیدانان مصر و شام بدان استناد می جویند. شعر نیز نیکو می سرود. مرگ یحیی...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبدالعظیم بن یحیی بن محمد، مکنی به ابوالحسین و معروف به جزار و ملقب به جمال الدین، شاعر خوش طبع مصری بود. به خدمت پادشاهان پیوست و به مدح آنان پرداخت. او را با سراج وراق شوخیهای شاعرانه است. از آثار اوست: 1- العقود الدریه فی...
یحیی
[یَحْ یا] (اِخ) ابن عبداللطیف قزوینی، ملقب به علاءالدین، از مؤلفان و مورخان دوره صفوی بود. او راست: 1- لُبّالتواریخ. 2- شرح کبیر. 3- شرح صغیر، که به سال 775 ه . ق. از تألیف آن فراغت یافته است. (یادداشت مؤلف).