یاروقی
(اِخ) اَلمُشِدّ (602 - 656 ه . ق.) علی بن عمر بن قزل ترکمانی یاروقی مصری شاعری است از امرای ترکمانان در مصر تولد یافته و در دارالانشاء (دبیرخانه) سمت دبیری داشته است. وفات او به دمشق بوده و او را دیوان شعری است. (الاعلام زرکلی ج2). و رجوع به...
یاروقیه
[قی یَ] (اِخ) محلهء بزرگی است در خارج شهر حلب منسوب به یاروق یکی از امرای ترکمان. (از مراصد الاطلاع). || نام طایفه ای است منسوب به یاروق مذکور. رجوع به یاروق شود.
یارولی
[یارْ وَ] (اِخ) دهی است از بخش دلفان شهرستان خرم آباد، با 150 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
یارولی
[یارْ وَ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، با 120 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یاره
[رَ / رِ] (اِ) دست برنجن را گویند و آن حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان در دست کنند و یارق معرب آن است و به عربی سوار گویند. (برهان). دست برنجن را گویند و یارق معرب آن است. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)....
یاره
[رَ / رِ] (اِ) یارا. توانایی. قوت. قدرت. (برهان). یارا. (رشیدی) (آنندراج). توان. تاب. (صحاح الفرس) :
بدو [ طوس ] گفت گودرز باز آر هوش
سخن بشنو و پهن بگشای گوش...
نیای من آهنگر کاوه بود
که با فر و برز و ابا یاره(1) بود.فردوسی.
ابا آنکه از مرگ خود چاره نیست
ره خواهش و...
یاره
[رَ / رِ] (اِ) مُرکبی باشد از ادویهء ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود. (برهان). ترکیبی است که اطبا بجهت تلیین طبیعت دهند و ایارج معرب آن است. (آنندراج). مرکبیست از ادویهء ملینه که اطبا جهت مسهل سازند و آن...
یاره
[رَ / رِ] (اِ) یارک. جفت. زهدان. مشیمه. جنین و رجوع به یارک شود.
یاره تاشی
[رَ / رِ] (ترکی، اِ مرکب)حجرالعاج. (تحفهء حکیم مؤمن). و رجوع به حجرالعاج و حجر اعرابی شود.
یارهء فیقرا
[رَ / رِ یِ فَ قَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ایارج تلخ و آن ایارجی است که جزء عمدهء آن صبر است. رجوع به یاره (= ایارج) شود.
یاره گر
[رَ / رِ گَ] (ص مرکب) یارقی. (دهار). سازندهء یاره.
یاره گله
[رِ گُ لِ] (اِخ) دهی است از بخش کلیائی شهرستان کرمانشاهان، با 335 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یاری
(حامص) اعانت. کمک. دستگیری. پایمردی. دستمردی. دستیاری. پشتی. یارمندی. پشتیبانی. نصرت. مساعدت. عون. معاضدت. معاونت. مظاهرت. معونت. مدد. امداد. نصر. تأیید. تعوین. عضد. یارگی. یاوری. صاحب آنندراج بی اتکاء به دلیلی و شاهدی تفاوتهایی میان یاری و یارگی و یاوری قائل شده است و گوید: یاری عبارت از مدد و...
یاری
(1) (اِخ) از شعرای معاصر میرعلی شیر نوائی و از آن گروه است که امیرعلی شیر به صحبت آنان رسیده است. در مجالس النفائس آمده است:... استرابادی است و قصیدهء او نیکوست و بسی خوش طبع و خوش خلق است و خیالات غریبه دارد و این مطلع ازوست:
آن پری را...
یاری
(اِخ) (حافظ یاری) از شعرائی است که در اوائل روزگار میرعلی شیر نوائی بوده اند در مجالس النفائس آمده است: حافظ یاری یاری شیرین گفتار شیرین کردار بوده و در علم قرائت بی نظیر و اکثر اوقات به تلاوت قرآن مشغولی داشته و همیشه همای همت را بر نصیحت مردم...
یاری
(اِخ) (ملایاری) در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده: ملایاری از شیراز است، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما مبتدی بود،...
یاری
(اِخ) در مجالس النفائس (لطائف نامه) ذیل مجلس دوم که دربارهء شعرائیست که میرعلیشیر در زمان کودکی با شباب بملازمت ایشان رسیده و در تاریخ شروع به تألیف کتاب مجالس النفایس (895) در حیات نبوده اند آرد: مولانا یاری، وزیرزاده بود اما درویش صفت و آزاده. بچشم او در بلخ...
یاری
(اِخ) در مجالس النفائس ذیل بهشت هشتم روضهء دوم «ذکر احوال و اشعار سلطان سلیم خان و شعرای معاصر او که تا سنهء 829 حیات داشته اند» آرد: مولانا یاری، یاری است که هرگز ازو غباری بر دل یاری ننشسته و پیوند یاری باری از او نگسسته و این مطلع...
یاری
(اِخ) در مجالس النفایس ذیل بهشت هشتم روضهء دوم «ذکر احوال واشعار سلطان سلیم خان و شعرای معاصر او که تا سنهء 829 حیات داشته اند» آرد: در یاری قدم صادق داشت و همت بریاری یاران یاران خود میگماشت، و با این تخم. محبت در دل ایشان میکاشت، و شعر...
یاری آباد
(اِخ) دهی است از بخش نوبران شهرستان ساوه. 227 تن سکنه دارد و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).