یابوشقان
(ترکی، اِ) اسم ترکی غری السمک است. (فهرست مخزن الادویه). به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند. (مخزن الادویه ذیل غری). و رجوع به غری و سریشم شود.
یابه
[بَ / بِ] (اِ) اسم از یاب و یافتن. قیاساً این کلمه را می توان پس از کلمهء دیگر آورد و اسم آلت ساخت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
یابه کردن
[بَ / بِ کَ دَ] (مص مرکب)سؤال کردن و درخواست کردن. (ناظم الاطباء).
یابیدن
[دَ] (مص) یافتن. (آنندراج) :
چو سوی هستی خود راه یابید
سر خود در کنار شاه یابید.عطار.
چون ز بند دام باد او شکست
نفس لوامه بر او یابید دست.مولوی.
گفت تا این رقعه را یابیده ام
گنج نه در رنج درپیچیده ام.مولوی.
از سفر بیدق شود فرزین راد
وز سفر یابید یوسف صد مراد.مولوی.
یابیش
[] (اِخ) (یعنی خشک) پدر شلوم شهریار پانزدهمین اسرائیل. (دوم پادشاهان. 15:10 و 13 و 14). (قاموس کتاب مقدس).
یابیش جلعاد
[جَ] (اِخ)(1) شهری بود در مشرق اردن که اسرائیلیان آن را خراب کردند. (سفر داوران 21:8 - 14) و ناحاش عمونی بقصد فتح آن برآمده لکن شاؤل آن را مستخلص ساخت. (اول سموئیل 11 1 - 10) و چون شاؤل و اولادش در جلبوع کشته شدند اهالی یابیش رفته نعش...
یابین
(اِخ) (به معنی کسی که او خداوند را مراقبت میکند) شهریار حاصور در شمال کنعان. (صحیفهء یوشع 11). که تمام پادشاهان شمالی فلسطین و مشرق اردن را از برای مقاومت یوشع فراهم آورد. لکن لشکر ایشان منهزم گشته حاصور مفتوح و یابین مقتول گردید. (قاموس کتاب مقدس).
یابین
(اِخ) شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجهء حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش داد....
یاپل
[پَ] (اِخ) دهی است از بخش دیواندره شهرستان سنندج. 120 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
یاپلاق
(اِ) نوعی جغد بزرگ. از شاه بوف خردتر است و مثل شاه بوف شاخ دارد. (یادداشت به خط مؤلف).
یاپورا
(اِخ)(1) شطی بزرگ در آمریکای جنوبی است. از سلسلهء جبال آند واقع در جهت جنوبی کلمبیا جریان آن آغاز و پس از عبور از اکواتر به برزیل داخل می شود و پس از طی مسافت 1400 کیلومتر به شط آمازون می پیوندد.
(1) - Yapura.
یاپوشقان
(ترکی، اِ) یابوشقان. رجوع به یابوشقان شود.
یاپوق
(ترکی، اِ) در برخی از نسخه های فرهنگ اسدی در ذیل کلمهء آنین آمده است: آنین آن خم بود که ماست در آن کنند و بزنند و روغنش بگیرند، به ترکی یاپوق گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص372). در جنوب خراسان یاپوق را تَلُم و در برخی از نواحی آذربایجان...
یاپونچه
[چَ / چِ] (اِ) مأخوذ از لهستانی، نوعی جامهء دارای باشلق ضخیم. (از دزی ج2 ص847). جامهء پشم زفت و خشن و ستبر و فراخ که بر روی دیگر جامه ها پوشند. قسمی جبهء نمدین. روپوشی نمدین خشن با شلاله های پشمین. شنلی فراخ یک پارچه از نمد مالیده. یاپونچی.
یاپونچی
(اِ) یاپونچه. رجوع به یاپونچه شود.
یاتاغان
(ترکی، اِ)(1) قسمی شمشیر معمول ترک و عرب. شمشیر ترکی. اسلحه ای برای کشتن که بجای سلاح کمری اروپائی از کمر آویخته میشود. یتاغان. یاتاقان و یطقان، سیف. (لغت عربی بفرانسه). || محمل. بستر. جایگاه. جای. || محور (در لکومتیف).(2) || دو نیم دایره از جنس بوبیت که در موتور...
یاتاق
(ترکی، اِ) بستر. رختخواب. جایی که در آن می خوابند. || مأوی.
یاتاقان
(ترکی، اِ) یاتاغان. رجوع به یاتاغان شود.
یاتان
(اِخ) قصبه ای است از بخش نوبران شهرستان ساوه با 1712 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).
یاتش
[تِ] (اِ) قراول و پاسبانی که بر در ملوک بنوبت باشند. (ناظم الاطباء). نوبتی.