ی

معنی ی
[ای] (حرف) یاء دیگری که در نظم و نثر متقدمان شایع بوده است یاء ممال است و چون آن را با یاء مجهول قافیه می کرده اند می توان آن را از یاآت مجهول شمرد. اصل این یاء عبارت است از الف مقصوره یا ممدوده ای که در آخر کلمات عرب واقع می شود و فارسی زبانان بنابر قاعدهء ممال کردن آنها را به یاء تبدیل می کنند. همچنین هر الفی که در وسط کلمه اتفاق افتد نیز با شرایط صحت ممال کردن در فارسی بصورت یاء نوشته و «ی» تلفظ شود مانند: مری در مراء و فدی در فداء و ندی در نداء و ردی در رداء و ربی در رباء و دنیی در دنیا. و نیز قربی و سلمی و لیلی و دعوی و معنی و شری و یحیی و حنی و انهی و انشی و هدی و بلوی و افعی و کسری و سلوی و متی و شعری و هجی و اعمی در قوافی اشعار آمده است و بر همین قاعده اسماء حروف هجاء که به «ا» یا «اء» منتهی باشند نیز به «ی» بدل شوند چون: بی. تی. ثی. ری، زی و غیره. چنانکه قبلا هم اشاره شد صوت این یاء که میان فتحه و کسره است در تلفظ با یاء مجهول فارسی شبیه باشد و از اینرو مانی را با افعی و دنیی و عقبی و نیز جهیز را با ستیز و شکیب با عتیب در قافیه آورده اند :
چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی
سپاه نه ملکی نه ضیاع نه رمه نی(1)
سخن شریفتر و بهتر است سوی حکیم
ز هر چه هست در این رهگذار بی معنی
بدین سخن شده ای تو رئیس جانوران
بدین فتادند ایشان به زیر بیع و شری
سخن که بانگ تو است او نگر جدا به چه شد
ز بانگ آن دگران جز به حرفهای هجی
در این حدیث خبر نیست سوی جانوران
خرد گوای من است اندرین قوی دعوی
سخن نهان ز ستوران بما رسید چو وحی
نهان رسید ز ما زی نبی به کوه حری
به لوح محفوظ اندرنگر که پیش تو است
در او همی نگرد جبرئیل و بویحیی
به پیش تست ولیکن خط فریشتگان
همی ندانی خواندن گزافه بی املی
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
به خط خویش الف را مگر به جهد از بی
خط فریشتگان را همی نخواهی خواند
چنین به بی ادبی کردن و لجاج و مری
براه چشم شنود از درخت قول خدای
که من خدای جهانم به طور بر موسی
سخن نگوید جز با زبان و کام شکر
نگفت نیز مگر با کفت سخن حنی
شنود قول خداوند و کار کرد بر آن
جهان بجمله ز چرخ و بروج تا به ثری
ندارد این ز می و آب هیچ کار جز آنک
بجهد روی نما را همی دهند اجری
زحل همی چه کند آنچه هست کار زحل
سهی همی چه کند آنچه هست کار سهی
شریفتر سخنی مردم است کاین نامه
ز بهر این سخنان کردگار کرد انشی
سخن که دید سخنگوی و عالمی زنده
چنین سزد سخن کردگار خلق بلی
ترا سخن نه بدان داده اند تا تو زبان
برافگنی به خرافات خنده ناک هجی
سخن بمنزلت مرکبیست جان ترا
بر او توانی رفتن به سوی شهر هدی
گهی سخن خسک و زهر و خنجر است و سنان
گهی سخن شکر و قند و مرهم است و طلی
سخن سپارد بیهوش را به بند بلا
سخن رساند هشیار را به عهد و لوی
مباش بر سخن خویش فتنه چون طوطی
سخن نخست بیاموز و پس بده فتوی.
به اسب و جامهء نیکو چرا شدی مشغول
سخنت نیکو باید نه طیلسان و ردی
سخن مجوی فزون زانکه حق تست از من
که این ربی بود و نیستمان حلال ربی
روا بود که ز بهر سخن به مصر شوی
و گر همه بمثل جان و دل دهی به کری
که کیمیای سعادت در این جهان سخن است
بزرجمهر چنین گفته بود با کسری
دریغ دار ز نادان سخن که نیست صواب
به پیش خوک نهادن نه من و نه سلوی
زنا بود که سخن را به اهل جهل دهی
زنا مکن که نه خوب است زی خدای زنی.
ناصرخسرو (دیوان صص453 - 455).
هیولیش دو و اعراض سه و جوهر یک
ده و دو قسمت و ارکانش هفت و اصل چهار.
ناصرخسرو.
این بافت کار دنیی جولاهه
رشتن ز هیچ و هیچ بود کارش.
ناصرخسرو.
تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی
همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی.
ادیب صابر.
صبا به سبزه بیاراست دار دنیی را
نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را
نسیم باد ز اعجاز زنده کردن خاک
ببرد آب همه معجزات عیسی را
بهار در و گهر می کشد به دامن ابر
نثار موکب اردی بهشت واضحی را.انوری.
از روی تو فروزد شمع سرای عیسی
وز عارض تو خیزد نور شب تجلی.
خاقانی.
ای صید دام حسنت شیران روز میدان
وی مست جام عشقت مردان راه معنی.
خاقانی.
هر دل که رخت نزهت در باغ رویت آورد
دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی.
خاقانی.
ای بی نمک به هجران خوش کن به وصل عیشم
دانی مزه ندارد بی تو ابای دنیی.خاقانی.
رضوان بروت دیده این تیره خاکدان را
گفت اینت خوب جائی خوشتر ز خلد مأوی
خاقانی آفرین گوی آن را کز آب و خاکی
این داند آفریدن سبحانه تعالی
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش
هر دیده ای به رنگی بیند ازو خیالی.
خاقانی.
سفر گزیدم و بشکست عهد قربی را
مگر معاینه بینم جمال سلمی را
مرا زمانه به عهدی که میزدی طعنه
هزار بار به هر بیت شعر شعری را
ز خانمان بطریقی جدا فکند که چشم
در او بماند ز حیرت سپهر اعلی را.
ظهیرفاریابی.
فلان مجاور دولت سرای وقت مرا
که تن به مهر اسیر است و دل به عشق فدی.
سیف اسفرنگ.
گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من
عیار مدعی کند از کشتن احتریز.سعدی.
تا خود کجا رسد به قیامت نماز من
من روی در تو و همه کس روی در حجیز.
ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش
خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز.
سعدی.
شاهدان میکنند خانهء زهد
مطربان میزنند راه حجیز.سعدی.
کرد تاتار قصد آن اقلیم
منهزم گشت لشکر اسلیم(2).سلطان ولد.
بیا مشاهده کن در بهار دنیی را
ببین شواهد صنع ملک تعالی را
قوای نامیه گوئی که در بسیط زمین
کشیده اند بساط سپهر اعلی را..
بسان غنچه بدن در کفن همی بالد
ز اعتدال هوای بهار موتی را.
سلمان ساوجی.
نعوذ بالله از دست مردم دنیی
که نابگاه ستیزند همچو مرگ فجی
چو کژدم اند که لابد جفا کنند جفا
چو گرزه اند که ناچار اذی کنند اذی
سرودشان شکند دل چو صور اسرافیل
لقایشان شکرد جان چو روی بویحیی.
محمدتقی سپهر.
و رجوع به اماله شود.
(1) - این بیت مطلع قصیده است و در شواهد بعد کلمات دنیی، معنی، شری، هجی، دعوی، حری، اعمی، یحیی، املی، بی، مری، عقبی، موسی، حنی، انهی، ثری، اجری، سهی، انشی، بلی، عیسی، هجی، هدی، بلوی، طلی، افعی، لوی، فتوی، ردی، ربی، کری، کسری، سلوی، زنی، لیلی، متی، شعری که در قوافی شعر آمده است همه ممالند.
(2) - ممال اسلام است.

درگاه پرداخت ایران کیش برای ووکامرس

با ایران‌کیش، پرداخت آنلاین مشتریان فروشگاه ووکامرس شما سریع، ایمن و با پشتیبانی شبکه شتاب انجام می‌شود.

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.