وطین

[وَ] (ع اِ) آن رسن را که عماری بدان بازبندند به تازی وطین خوانند. (ترجمهء طبری بلعمی). رجوع به منقطع الوطین شود.


وظائف

[وَ ءِ] (ع اِ) وظایف. جِ وظیفه. (منتهی الارب). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن. (آنندراج). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف؛ ای نُوَب و دُوَل.


وظایف

[وَ یِ] (ع اِ) وظائف. وظیفه ها.
- اهل وظایف، ارباب وظایف؛ وظیفه داران و ارباب استحقاق. (ناظم الاطباء). رجوع به وظیفه و وظائف شود.
|| فهرستها و صورتهای مالیاتی. (فرهنگ فارسی معین).


وظب

[وَ] (ع مص) سپردن زیر پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سپردن چیزی را زیر پای. (آنندراج). پایمال کردن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


وظبه

[وَ بَ] (ع اِ) فرج ستورمادگان شکافته سم. (منتهی الارب) (آنندراج). فرج مادیان و سایر ستور[ ان ] سم شکافته. (از ناظم الاطباء).


وظر

[وَ ظَ] (ع مص) فربه گردیدن و پرگوشت شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


وظر

[وَ ظِ] (ع ص) پرگوشت فربه و آنکه ران و شکم وی پرگوشت باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


وظف

[وَ] (ع مص) کوتاه کردن پای بند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بر وظیف زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وظیف شود. || پیرو کسی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || چیزی را بر خود الزام کردن. (اقرب الموارد).


وظف

[وُ ظُ] (ع اِ) جِ وظیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وظیف شود. || جِ وظیفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وظیفه شود.


وظمه

[وَ مَ] (ع اِ) تهمه. تهمت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


وظوب

[وُ] (ع مص) پیوسته بودن بر کاری و مداومت ورزیدن و لازم گرفتن آن را. تیمار آن داشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


وظیف

[وَ] (ع اِ) خردگاه ساق و ذراع اسب و شتر و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مستدق الذراع او الساق من الخیل و الابل و غیرها. (اقرب الموارد). ج، اوظفه، وُظُف. (منتهی الارب). باریکترین قسمت ذراع و ساق. || جائت الابل علی وظیف؛ در پی یکدیگر آمدند....


وظیفه

[وَ فَ / فِ] (از ع، اِ) وظیفه. آنچه اجرای آن شرعاً یا عرفاً در عهدهء کسی باشد. تکلیف. (از فرهنگ فارسی معین). کاری که تکلیف دینداری کسی باشد. (ناظم الاطباء). تکلیف دینی. مطلق تکلیف :
حافظ وظیفهء تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش که نشنید یا شنید.حافظ.
-...


وظیفه خوار

[وَ فَ / فِ خوا / خا] (نف مرکب) وظیفه خوارنده. وظیفه خور. آنکه وظیفه و مستمری گیرد. که راتبه دارد و گیرد.


وظیفه خواری

[وَ فَ / فِ خوا / خا](حامص مرکب) گرفتن وظیفه و مستمری.


وظیفه خور

[وَ فَ / فِ خوَرْ / خُرْ] (نف مرکب) آنکه وظیفه میگیرد. (ناظم الاطباء). وظیفه خوار. رجوع به وظیفه خوار شود.


وظیفه خوران

[وَ فَ خُ] (اِخ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 9 هزارگزی شوسهء سراسکند سیاه چمن دارای 1125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج4 شود.


وظیفه خوری

[وَ فَ خوَ / خُ] (حامص مرکب) وظیفه خواری. رجوع به وظیفه خواری شود.


وظیفه شناس

[وَ فَ / فِ شِ] (نف مرکب)کسی که کار و شغل خود را میداند و به انجام دادن وظیفهء خود اهتمام میورزد. آشنا به تکالیف.


وظیفه شناسی

[وَ فَ / فِ شِ] (حامص مرکب) کار و عمل وظیفه شناس. آشنائی کامل به تکالیف.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.