وراد

[وَرْ را] (ع ص) آینده بر آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و آن برای مبالغه است. جِ، ورادون. (از اقرب الموارد). || باغبان. (ناظم الاطباء).


وراد

[وُرْ را] (ع ص، اِ) جِ وارد به معنی آیندگان بر آب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : بر لب چشمهء سنانش تزاحم وراد فتوح است و بر سواد دل و جگر اعداش رخنه های جروح. (المضاف الی بدایع الازمان 34).


وراده

[وَ دَ] (ع مص) وُرودَه. گلگون گردیدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وروده شود.


ورارود

[وَ] (اِخ) ماوراءالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان) (انجمن آرا). ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیهء برهان قاطع چ معین). اسدی گوید: ورارود ماوراءالنهر است. فردوسی گوید :
اگر پهلوانی ندانی زبان
ورارود را ماوراءالنهر خوان.
(لغت...


وراز

[وُ] (اِ) بر وزن و معنی گراز است و به فتح اول و تشدید ثانی هم به این معنی گفته اند. (برهان). گُراز و آن خوک نر است. (ناظم الاطباء). و این به تشدید نیز آمده چنانکه فرید احول اصفهانی گفته :
چو وراز، خوک است خوش پوی و چابک.
(انجمن آرا)...


ورازاد

[] (اِخ) نام پادشاه اسپیجاب [ سپنجاب ] در زمان کیکاوس. (یادداشت مؤلف) :
ورازاد شاه سپیجاب بود
میان گوان دُرّ خوشاب بود.فردوسی.
ورازاد بشنید گفتار اوی
همه خام دانست پیکار اوی.فردوسی.


ورازبندگ

[] (اِخ) نام عام امرای غرجستان. (یادداشت مرحوم دهخدا).


ورازرود

[وَ] (اِخ) ورارود. ورزرود. ورازود. ماوراءالنهر. (اسدی). رجوع به ورارود شود.


ورازود

[وَ] (اِخ) ورارود است که ماوراءالنهر باشد. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به ورارود شود.


وراسان

[وَ] (ص، از اتباع) هراسان. (فرهنگ فارسی معین).
- هراسان و وراسان؛ هراسان. (فرهنگ فارسی معین).


وراستاد

[وَ] (اِ) وظیفه. (مهذب الاسماء). بهره و نصیب و قسمت و تقدیر و حصه از خوراک و پوشاک. (ناظم الاطباء). رجوع به برستاد شود.


وراستادن

[وَ اِ دَ] (مص مرکب)برخاستن. ایستادن. برپا شدن. (ناظم الاطباء). برایستادن.


وراشین

[وَ] (ع اِ) جِ وَرَشان و آن قمری است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به ورشان و رجوع به قانون ابوعلی کتاب ثالث ص66 شود.


وراط

[وِ] (ع اِ) جِ ورطه. ورطات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورطه شود. || مکر. (منتهی الارب) (آنندراج). خدیعه و غش. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکر و فریب و خدعه و غش. (ناظم الاطباء). || (مص) فریفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). وراط در صدقه...


وراطه

[وِ طَ] (ع اِ) مکر و خدیعه. (اقرب الموارد). رجوع به وراط شود.


وراع

[وَ] (ع مص) وراعه. وَرعه. وُرعه. وَروع. وُرع. وُرُع. بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || سست و ضعیف شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بددل و سست و بی خرد و بی خیر و بی فایده گردیدن. (ناظم الاطباء).


وراعه

[وَ عَ] (ع مص) ورع. وَروع. وُروع. پرهیزگار گردیدن و بازایستادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || بددل و خرد و بی خیر و بی فایده گردیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). بددل شدن. (تاج المصادر). بددل شدن و خرد شدن و حقیر شدن. (المصادر زوزنی). ||...


وراغ

[وَ] (اِ) شعلهء آتش. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء) :
آتش عشق چون شود پنهان
کز زبانم کشد زبانه وراغ.
فرقدی (از آنندراج و انجمن آرا).
- وراغ ور؛ شعله ور. (از ناظم الاطباء).
|| روشنی و تابش که فروغ نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). روشنی و فروغ و تابش آن. (برهان) (ناظم الاطباء). لیکن...


وراف

[وَرْ را] (ع ص) سبز. || سبز روشن. (ناظم الاطباء).


ورافتادن

[وَ اُ دَ] (مص مرکب) مستأصل شدن. از بیخ برکنده شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). مضمحل شدن. منقرض شدن. از بین رفتن. || از باب افتادن. دمُده شدن. از مد افتادن. منسوخ شدن. ناباب شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به برافتادن شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.