وجیمه

[وَ مَ] (ع ص) علف و گندم آفت رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد از قاموس).


وجین

[وَ] (ع اِ) کرانهء وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || کرانهء زمین درشت هموار اندک بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


وجین

[وَ / وِ] (اِ) وجین کردن. پاک کردن کشت از علف هرزه و خودرو. (ناظم الاطباء). کندن علف های هرز از زمین زراعتی. واچین کردن. فرخو کردن کشت. گزین کردن کشت. (یادداشت مرحوم دهخدا).


وجیه

[وَ] (ع ص، اِ) مهتر قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید قوم. (اقرب الموارد). شریف قوم. (ناظم الاطباء). ج، وجهاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || روی شناس. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). و گویند کسی که دارای خصال حمیده باشد و شأن او این است که معروف و شناخته...


وجیه آباد

[وَ] (اِخ) دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 3هزارگزی راه قزوین به بوئین در جلگه با هوای معتدل. سکنهء آن 128 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).


وجیه الدوله

[وَ هُدْ دَ / دُو لَ / لِ] (اِخ)ذوالقرنین. رجوع به ذوالقرنین بن ابی المظفر حمدان بن ناصرالدوله ابومحمدالحسن بن عبدالله تغلبی شاعر شود.


وجیه الملک

[وَ هُلْ مُ] (اِخ) شرف الدین، ابوطاهربن سعدالدین بن علی قمی. رجوع به ابی طاهر شرف الدین وجیه الملک شود.


وجیه المله

[وَ هُلْ مِلْ لَ / لِ] (از ع، ص مرکب) از وجیه الملهء عربی. کسی که مورد توجه و علاقهء مردم است. دارای وجاهت ملی. مقبول عامه :
خران داخلی معقول بودند
وجیه المله و مقبول بودند.
ایرج میرزا (از فرهنگ فارسی معین).


وجیهه

[وَ هَ] (ع ص) مؤنث وجیه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن روشناس. || خداوند جاه. || زن زیبا. || زن صاحب قدر و منزلت. || وجیه و خوشگل. (ناظم الاطباء). || کساء و پوشش دارای دورو. (اقرب الموارد). || (اِ) مهره ای است قرمزرنگ یا عسلی که دارای...


وچر

[وَ چَ] (اِ) فتوی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دستور حاکم شرع در مسائل شرعی. (برهان) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). وجر. (آنندراج). رجوع به وجر شود.


وچرگر

[وَ چَ گَ] (ص مرکب) مفتی. فتوی دهنده. || پیغمبر و رسول. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). [ مشتق از وزاره به معنی گداره و گر علامت فاعلی ]گذارش گر. و کلمهء وزیر نیز معرب همین وچر است. (از یادداشت مرحوم دهخدا) :
بوسه و نظرت حلال باشد باری
حجت دارم بر...


وح

[وَح ح] (ع اِ) میخ. (منتهی الارب). میخ و وتد. (ناظم الاطباء).


وح

[وَح ح] (اِخ) مردی درویش: هو افقر من وح او من الوتد. (منتهی الارب). نام مردی فقیر. (ناظم الاطباء).


وح

[وَح ح] (ع اِ صوت) زجری است گاو را. (منتهی الارب) مبنی بر سکون کلمه ای است که با آن گاو را میرانند. (ناظم الاطباء).


وحا

[وَ] (ع اِ) بانگ. (مهذب الاسماء). رجوع به وَحی شود.


وحاء

[وَ] (ع اِمص) شتاب و عجله و سرعت. (ناظم الاطباء) (محیط المحیط). رجوع به وَحی شود.


وحاب

[وُ] (ع اِ) بیماریی است شتر را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد از صغانی) (آنندراج). یک نوع بیماریی است مر شتران را. (ناظم الاطباء).


وحاد وحاد

[وُ دَ وُ دَ] (ع ق مرکب) یک یک دخلوا وحاد وحاد؛ یعنی یک یک درآمدند. (ناظم الاطباء).


وحاده

[وَ دَ] (ع مص) وُحودَه. وحود. وَحْد. وَحده. حِدَه. (ناظم الاطباء). تنها و یکتا ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی).


وحاشی

[وَ شا] (ع ص، اِ) جِ وَحشان به معنی غمناک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وحشان شود.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.