وحاظه

[وُ ظَ] (اِخ) زمینی یا شهری است در یمن که روستای وحاظه منسوب است بدان و آن را احاظه نیز گویند. (منتهی الارب) (معجم البلدان). || نام قبیله ای است از حمیر. (معجم البلدان).


وحاف

[وِ] (ع اِ) جِ وحفه به معنی سنگ سیاه و آواز. (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به وحفه شود.


وحافه

[وَ فَ] (ع مص) وحوفه. افزون گشتن و انبوه و پیچیده شدن بیخهای گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس) (آنندراج). || بسیار نیکو شدن موی. (تاج المصادر بیهقی). افزون گشتن گیاه و موی و پیچیده شدن بیخ های آن. (ناظم الاطباء).


وحافی

[وَ فا] (ع اِ) جِ وحفاء. زمین که در آن سنگهای سیاه بوده باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


وحاک

[وَ] (ع اِ فعل) کلمه ای است که به تکرار گفته شود و بر شتاب داشتن را رساند: الوَحی الوَحی الوحاک الوحاک؛ ای البدار البدار، یقال فی الاستعجال. (اقرب الموارد). رجوع به وَحی شود.


وحال

[وَ] (از ع، اِ) لجن و گل سیاه و گل تنک. (ناظم الاطباء). رجوع به وحل شود.


وحام

[وِ] (ع ص، اِ) جِ وَحمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی. (از منتهی الارب).


وحام

[وِ / وَ] (ع اِمص) میل به خوراکهای بد و یا ادویهء قوی و تند. (از بحرالجواهر). نیک گرایش و آرزومندی آبستن به خوردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) ویار. ویارانه. آن چیز که زن حامله آرزو کند. (مهذب الاسماء). || (مص) رسوایی کردن ستور وقت بار کردن...


وحامی

[وَ ما] (ع ص، اِ) جِ وَحمی، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


وحاه

[وَ] (ع اِ) آواز مردم و جز آن که دراز و خفی باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وَحی. (منتهی الارب): سمعت وحاه الرعد؛ ای صوته الممدود الخفی. (ناظم الاطباء). رجوع به وحی شود. (منتهی الارب).


وحج

[وَ حَ] (ع مص) پناه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ملتجی شدن. (اقرب الموارد). || (اِ) جای پناه. (منتهی الارب). ملجأ. (اقرب الموارد).


وحجه

[وَ حَ جَ] (ع اِ) جای نشیب. ج، اوحاج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند این ماده مصحف وجج است و گویند لغت دیگری است. (اقرب الموارد).


وحد

[وَ] (ع ص) چهارپایهء [ چهارپای ]وحشی تنها و جدا شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || مرد ناشناخته گوهر که نژاد و نسب وی معلوم نباشد. (ناظم الاطباء). مرد ناشناخته گوهر و نژاد او. (منتهی الارب) (اقرب الموارد از قاموس). || تنها: رایته وحده؛ یعنی دیدم او را فقط...


وحد

[وَ حَ] (ع ص) تنها و یگانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). احد. (منتهی الارب). واحد. || مردی که نسب و اصل او ناشناخته باشد. (اقرب الموارد). رجوع به وَحد شود.


وحد

[وَ حِ] (ع ص) یگانه. مؤنث آن وَحِدَه است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


وحدات

[وَ حَ] (ع اِ) جِ وحده، وحدت: وحدات هشتگانهء تناقض.


وحدان

[وُ] (ع ص، اِ) جِ واحد. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به معنی یکی. (آنندراج). رجوع به واحد شود.


وحدان

[وُ] (اِ) مقابل شایگان. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
بود الحق «تا»ی چند دیگر از وحدان ولیک
چون ممات و چون قنات و چون زدات و چون عذات
گفتم آخر شایگان خوش به از وحدان بد
انوری.


وحدانی

[وَ نی ی] (ع ص) آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس. (اقرب الموارد).


وحدانیت

[وَ نی یَ] (ع مص جعلی، اِمص) احدیت. حالت یگانه. (اقرب الموارد) (المنجد). یکتایی. یگانگی. تنهایی و یگانگی و وحدت. (ناظم الاطباء): قسم به وحدانیت خدا :
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی.نظامی.
به وحدانیت حق جل و علا اقرار کردید. (گلستان سعدی).
- وحدانیت خدا؛ یگانگی خدا. (ناظم الاطباء).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.