هم عهد

[هَ عَ] (ص مرکب) هم زمان. معاصر. هم عصر. (یادداشت مؤلف). || هم پیمان. هم سوگند. هم قسم. (یادداشت مؤلف) : با ملوک طوایف هم اتفاق و هم عهد شد. (فارسنامهء ابن بلخی). || موافق. علاقه مند :
کردند به بازبردنش جهد
تا با وطنش کنند هم عهد.نظامی.


هم عهدی

[هَ عَ] (حامص مرکب)هم پیمانی. وفاداری :
داده خیری به شرط هم عهدی
یاسمن را خط ولیعهدی.نظامی.


هم عیار

[هَ عیا / عَ] (ص مرکب) هم وزن. (آنندراج) (از فرهنگ اسکندرنامه). || هم ارزش :
هر آن جو که با زر بود هم عیار
به نرخ زر آرندش اندر شمار.نظامی.


همغ

[هَ] (ع مص) شکستن سر کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).


هم غصه

[هَ غُصْ صَ / صِ] (ص مرکب)دو تن که غم مشترک دارند. هم درد :
همه هم حالت و هم غصه و هم درد منید
پاسخ حال من آراسته تر بازدهید.خاقانی.


هم فکر

[هَ فِ] (ص مرکب) هم عقیده. هم اندیشه.


هم فکری

[هَ فِ] (حامص مرکب) هم فکر بودن. هم عقیده بودن. || با یکدیگر برای کاری اندیشیدن.


همق

[هَ مِ] (ع ص) گیاه نرم و تازه. || گیاه بسیار. || گیاه خشک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


همق

[هِ مَق ق] (ع ص) گول مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


هم قافله

[هَ فِ لَ / لِ] (ص مرکب) همراه. هم عنان :
ای زخمگه ملامت من
هم قافلهء قیامت من.نظامی.
|| نظیر. برابر :
هم طارم آفتاب، رویش
هم قافلهء عبیر، مویش.نظامی.


هم قافیه

[هَ یَ / یِ] (ص مرکب) دو شعر که قافیهء آنها یکی باشد. رجوع به قافیه شود.


همقاق

[هَ / هُ] (ع اِ) دانه ای است که در کوه بلعم پیدا گردد و جهت قوهء باه آن را بریان کرده خورند. (منتهی الارب). دانه ای است به مانند دانهء پنبه. نیز شبیه خشخاش که سخت و شکاف دار است. (اقرب الموارد).


همقاقه

[هَ / هُ قَ] (ع اِ) یکی از همقاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به همقاق شود.


هم قامت

[هَ مَ] (ص مرکب) هم قد. هم بالا. (یادداشت مؤلف).


همقاوند

[هَ وَ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمان که 200 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش حبوب و غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج8).


هم قبیله

[هَ قَ لَ / لِ] (ص مرکب) دو تن که از افراد یک قبیله باشند. (یادداشت مؤلف).


هم قد

[هَ قَدد / قَ] (ص مرکب) هم بالا. هم قامت. (یادداشت مؤلف).


هم قدح

[هَ قَ دَ] (ص مرکب) هم کاسه و هم پیاله. (آنندراج). || ندیم. (یادداشت مؤلف).


هم قدر

[هَ قَ] (ص مرکب) هم قیمت. هم مرتبه. (آنندراج).


هم قدم

[هَ قَ دَ] (ص مرکب) همراه و هم سفر و هم طلب. (برهان) :
تا کی دم اهل، اهل دم کو
همراه کجا و هم قدم کو؟
نظامی (لیلی و مجنون ص 50).
تا هم قدم شدیم سگ پاسبانْت را
از فرق فرقدین، قدم برنهاده ایم.خاقانی.
با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم. (گلستان).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.