هل
[هِل ل] (ع اِ) نمودارهای ماه نو. (منتهی الارب). استهلال ماه، چنانکه گویند: اتیته فی هل الشهر. (اقرب الموارد). || (ص) زن یک جامه پوشیده برای کار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
هل
[هَل ل] (ع مص) سخت ریزان شدن باران. || برآمدن هلال. || شادمان گردیدن. بانگ کردن از شادی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || صیحه زدن. (از اقرب الموارد). || (ص) تنک و نرم از موی و جامه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
هل آباد
[هِ] (اِخ) دهی است در بخش مرکزی شهرستان اردبیل دارای 565 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج4).
هلا
[هِ / هَ] (صوت) ندا باشد ازبرای آگاهانیدن و تنبیه کردن، و در طعنه زدن مکرر کنند. (برهان). کلمه ای است جهت استعجال و ورغلانیدن. (منتهی الارب). هله. هین. هان. الا :
هلا چامه پیش آر ای چامه گوی
تو چنگ آور ای دختر ماهروی.دقیقی.
برخیز و برافروز هلا قبلهء زردشت
بنشین و برافکن...
هلا
[هَ] (ع اِ صوت) کلمه ای است که بدان اسب را زجر کنند و اسب مادگان را تسکین دهند وقت ضراب. (منتهی الارب).
هلا
[هَلْ لا] (ع ق) کلمه ای است جهت تحضیض، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب). کلمهء تحضیض، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهد و اگر بر مضارع درآید برای برانگیختن بر فعل بود.
هلائو
[هُ] (اِخ) در تاریخ سیستان نام هلاکوی مغول در چند مورد به این صورت آمده است. رجوع به هلاکو شود.
هلاب
[هَلْ لا] (ع ص، اِ) باد سرد باباران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || چند روز است نهایت سرد در کانون دوم. (منتهی الارب). و گویند آن در هلبه الشتاء است. (از اقرب الموارد). || یوم هلاب؛ روز بادوباران ناک. (آنندراج). روزی که باد و باران دارد. || سال پرباران....
هلابج
[هُ بِ] (ع ص) شیر دفزک. (از اقرب الموارد).
هلابع
[هُ بِ] (ع ص) ناکس تناور خبیث. || آزمند خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) گرگ. (منتهی الارب). گرگ را گویند به خاطر حرص او به خوردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
هلابه
[هَلْ لا بَ] (ع ص) باد سرد باباران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
هلابه
[هُ بَ] (ع اِ) آب شسته. || رگ بچهء نوزاد. (منتهی الارب).
هلاپون
[هَ] (اِخ) دهی است از بخش نور شهرستان آمل. دارای یک درمانگاه مجهز و مورد استفادهء دهکده های مجاور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج3).
هلاته
[هُ تَ] (ع اِ) آب شستهء بره و بزغالهء نوزاد سیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
هل اتی
[هَ اَ تا] (اِخ) آیهء نخستین سوره الدهر، هفتادوششمین سورهء قرآن کریم است که چنین آغاز میشود: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً؟
هلاث
[هُ] (ع اِمص) فروهشتگی که به مردم عارض شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
هلارته
[هَ تِ] (اِخ) دهی است از بخش کوهپایهء شهرستان اصفهان دارای 39 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج10).
هلارود
[هِ] (اِخ) دهی است از بخش معلم کلایهء شهرستان قزوین که 289 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، انگور، هلو و زردآلو، و کاردستی مردم چادرشب بافی و گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج1).
هلاس
[هُ] (ع اِ) بیماری سل، و گویند سلاس بیماری عقل است و هلاس در بدن است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزد پزشکان آن است که هضم عروقی از وظیفهء خود بازماند و نتواند غذا را به بدن برساند. (کشاف اصطلاحات الفنون) (بحر الجواهر).
هلاس
[هِلْ لا] (اِخ) نام قدیم یونان. (فرهنگ جغرافیایی وبستر) (قاموس کتاب مقدس). رجوع به یونان شود.