آهک نوشادر

[هَ کِ دُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوره. (محمودبن عمر ربنجنی).


آهکی

[هَ] (ص نسبی) منسوب به آهک. از آهک. کلسی. || آهک فروش. || کلسی. (فرهنگستان).(1)
- نمد آهکی؛ قسمی نمد از جنس پست.
.
(فرانسوی)
(1) - Calcaire


آهکی بیرک

[هَ رَ] (اِخ) نام کوهی بناحیهء سراوانِ بلوچستان، به ارتفاع 2742 گز.


آهل

[هِ] (ع ص) آنکه او را زن باشد. || بامردم. باسکنه. آبادان. آبادان بمردم. پرمردم. باکسان. || آبادکننده. (مقدمه الادب زمخشری).


آهلات

[هِ] (ع ص، اِ) جِ آهله.


آهله

[هِ لَ] (ع ص) تأنیث آهل.
- دار آهله؛ سرای آبادان. (زمخشری).


آهمند

[هُ مَ] (ص مرکب) شاید مخفف آهومند. مقصر. گناهکار. عاصی. جانی :
چو جستی کسی با کسی گفتگوی
بچیزی که سوگند بودی در اوی
ز پولاد سندانی اندر شتاب
ببردی چو تفسیده اخگر ز تاب
یکی برگ تر زآن درخت به بر
نهادی اَبَر دست و سندان زبر
کَفَش سوختی گر بدی آهمند
و گر راست بودی نکردی...


آهن

[هَ] (اِ) (از پهلوی آسین) گوهری کانی که بندرت خالص و غالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود، و آن بیش از همهء فلزات محتاج الیه آدمی و در تمام صنایع بکار است و در هر جای حتی در نباتات و آبهای معدنی نیز وجود دارد. حدید :
نه پادیر باید...


آهن

[هِ] (ع ص) مالِ قدیمی و موجود.


آهن

[هُ] (اِ) آهون. نقب.


آهن ایمد

[اَ یْ مَ] سِنه. آماج. سکّه. (السامی فی الاسامی).


آهن بر

[هُ بُ] (نف مرکب) آهُن بُره. نقاب. نقب زن. آهون بُر.


آهن پایه

[هَ یَ / یِ] (اِ مرکب) آلتی فلزین مرکّب از چهار دیواره که بر آتش نهند و سیخهای کباب بر آن گردانند بریان کردن را. || بعض فرهنگها بدان معنی دهن دره و خمیازه داده اند. رجوع به آهبنیابه شود.


آهن پوش

[هَ] (ن مف مرکب)آهن پوشیده. پوشیدهء به آهن.
- آهن پوش کردن شیروانی؛ پوشیدن آن به تنکهء آهن.


آهن پولاد

[هَ نِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ذَکر. جراذ. مقابل نرم آهن، اَنیث، اَنیف.


آهن تاب

[هَ] (ن مف مرکب) که با آهن تفته گرم شده باشد.
- آب آهن تاب؛ آبی که آهن تفته در آن افکنند یا فروبرند و در طب بکار است.


آهن تر

[هَ نِ تَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب)آهن جوهردار. آهن سبز.


آهن تن

[هَ تَ] (ص مرکب) که تن از آهن دارد :
خزروان بدو گفت کاین یک تن است
نه آهن تن است و نه آهرمن است.فردوسی.


آهنج

[هَ] (نف مرخم) در کلمات مرکبه چون آب آهنج و جان آهنج و دم آهنج و سکارآهنج و عالم آهنج و کفن آهنج و گوشت آهنج و معده آهنج، به معنی آهنجنده یعنی برآورنده و برکننده و بیرون کننده و برکشنده است :
آفریده مردمان مر رنج را
پیشه کرده رنج جان...


آهن جامه

[هَ مَ / مِ] (اِ مرکب) آهنی باشد تنک و بپهنای دو انگشت و بیشتر که تخته های صندوق و جز آن را با یکدیگر پیوندند و بمسمار بدوزند. فش. بش. پش. گام. ضبه.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.