آهرهماردبیره

[هُ هَ دَ رَ / رِ] (اِ مرکب)دبیری آخرشماری. کتاب اصطبلات. (مفاتیح العلوم خوارزمی).


آهریدن

[هَ دَ] (مص) آهار زدن. آهردن.


آهریمن

[مَ] (اِخ) اهرمن.


آهریمه

[مَ] (اِخ) آهرمن. (برهان).


آهستگی

[هِ تَ / تِ] (حامص) بطوء. آهسته کاری. دیرجنبی. کیار. کندی. سستی. اِتّآد :
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی.فردوسی.
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم، گفت دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.عطار.
|| درنگ....


آهسته

[هِ تَ / تِ] (ص، ق) آرام. بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته. (حدودالعالم).
شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن
صبور گردد و آهسته گاه بادافراه.فرخی.
بس آهسته و چابک و بخردند
ز کنعان بامّید بار آمدند.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- آهسته آهسته؛...


آهسته خوی

[هِ تَ / تِ] (ص مرکب)آرام :
هم آهوفغند است و هم تیزتک(1)
هم آهسته خوی است و هم تیزگام.فرالاوی.
(1) - ن ل: یوزتک.


آهسته خویی

[هِ تَ / تِ] (حامص مرکب) چگونگی و حال آهسته خوی.


آهسته رای

[هِ تَ / تِ] (ص مرکب)محتاط. باحزم. || دانا. || با رای رزین.


آهسته رایی

[هِ تَ / تِ] (حامص مرکب) چگونگی و صفت آهسته رای. رزانت رای.


آهسته رو

[هِ تَ / تِ رَ / رُو] (نف مرکب)مقابل تندرو.


آهسته کار

[هِ تَ / تِ] (ص مرکب) بطی ء. کند. دیرجُنْب. کر :
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم، گفت دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.عطار.
|| متأنی. درنگی. نرم.


آهسته کاری

[هِ تَ / تِ] (حامص مرکب) چگونگی و صفت آهسته کار. بطوء. کندی. || تأنی. نرمی. آرامی.


آهک

[هَ] (اِ) پخته و ریزیده شدهء سنگی مخصوص که برای محکم کردن بنا در ملاط و شفته و ساروج آمیزند. کلس. اَژه. نوره. جبصین. صاروج. اهک :
فرمان کن تا آهک و زرنیخ بسایند
بر روت براندای و برون آر همه رت.لبیبی.
سنگ البرز را کند آهک
آتش آب پرور تیغش.خاقانی.
زمین از ملاقات طوفان...


آهک پز

[هَ پَ] (نف مرکب) آنکه حرفه اش پختن آهک است. حرّاض. کَلاّس. مکلِّس.


آهک پزی

[هَ پَ] (حامص مرکب) حرفهء آهک پز. || (اِ مرکب) کورهء آهک پز.


آهک چارو

[هَ] (اِ مرکب) آهک مخلوط بخاکستر و لوئی که بدان حوض و خزانهء حمام و مانند آن اندایند. آهک ساروج. سارو.


آهک ساروج

[هَ] (اِ مرکب) سارو. آهک چارو.


آه کشیدن

[کَ / کِ دَ] (مص مرکب)برآوردن آه از سینه بر اثر غمی و اندوهی یا دریغ و حسرتی یا غبطه ای و مانند آن :
از این کار دل تنگ شد شاه را
همی هر زمان برکشید آه را.فردوسی.
- آه کشیدن برای چیزی؛ سخت آرزومند آن بودن. آهه. اهّه. تأوّه.


آهک نوره

[هَ کِ رَ / رِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوره. واجبی. حنازرد : گفتند این را [ موهای بلقیس سبا را ] به آهک نوره حیلت کنیم... آنگاه سلیمان آهک نوره به بلقیس فرستاد. (ترجمهء طبری بلعمی).



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.