آکوله

[لَ / لِ] (اِ) آکُله. نوعی برنج و آن اجود اقسام برنج باشد.


آکیش

کیش. گویند آهنج بود یعنی باز کردن و هنج نیز گویند (کذا). (فرهنگ اسدی، خطی) :
توشهء خویش زود از او بربای
پیش کآیدْت مرگ پای آکیش.
رودکی (از فرهنگ اسدی، خطی).
چنگ در چیزی زده. درازکرده. (برهان). و رجوع به آگیشیدن شود.


آکیشیدن

[دَ] (مص) آکیش...درآویخته باشد، چه اندرآکیشید یعنی اندرآویخت. (برهان). و رجوع به آگیشیدن شود.


آکین

(اِ) آکنه. حشو :
بهر آکین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.خاقانی.
و رجوع به آگین شود.


آگ

(هندی، اِ) نام درختی بهند که شیرهء آن زهر قاتل است. (برهان). || گندم. || درخت عُشر. و رجوع به آک شود.


آگاه

(ص) آگه. مطلع. باخبر. مخبر. خبردار. مستحضر.
- آگاه بودن؛ خبر داشتن. آگاهی داشتن :
ز کوه سپند و ز پیل ژیان
گمانم که آگاه بد پهلوان.فردوسی.
گرازان گرازان نه آگاه از این
که بیژن نهاده ست بر بور زین.فردوسی.
بجائی که لشکرگه شاه بود
که گستهم از آن لشکر آگاه بود
همی بر سرانْشان فرود آمدی
سپه را...


آگاه

(اِخ) تخلص مولوی محمد باقر، از شعرای پارسی سرای هند. (1158-1220 ه .ق .). || تخلص اردشیرمیرزا پسر عباس میرزا.


آگاهان

(نف، ق) آگاه. در حال آگاهانیدن. || (اِ) جِ آگاه.


آگاهاندن

[دَ] (مص) آگاهانیدن.


آگاهاننده

[نَنْ دَ / دِ] (نف) مُخبر. مُنذر. نبیّ.


آگاهانیدن

[دَ] (مص) اِعلام. تنبیه. اذان. تنبئه. اخطار. اِشعار. ایذان. ازکان. ایقاظ. تعریف. انهاء. تخبیر. اِخبار. انباء. آگاهاندن. آگهانیدن. آگهاندن. مطلع کردن. خبر دادن. تأذّن. اطلاع دادن. مستحضر ساختن. آگاه کردن. تمئنه : بیامدم تا ترا بیاگاهانم. (تاریخ بیهقی).


آگاهانیده

[دَ / دِ] (ن مف) خبرداده شده.


آگاه دل

[دِ] (ص مرکب) دل آگاه. صاحبدل.


آگاهی

(حامص، اِ) شناخت. خبَر. نبأ. اطلاع. آگهی. || علم. معرفت. خبرت. وقوف. عرفان :
پس آگاهی آمد به اسفندیار
که کشته شد آن شاهزاده سوار.فردوسی.
پس آگاهی آمد بشاه بزرگ
ز مهراب و دستان سام سترگ.فردوسی.
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر
بمادر که فرزند [ فریدون ] شد تاجور.
فردوسی.
پس آگاهی آمد ز هاماوران
بدشت سواران نیزه...


آگاهی

(اِ) اداره ای در شهربانی برای تعقیب بزهکاران. (فرهنگستان).


آگاهیدن

[دَ] (مص) خبر یافتن. آگاه شدن. مطلع، باخبر گشتن. آگهیدن :
بیاگاهد اکنون چو من رزم جوی
شوم با سواران به نزدیک اوی.فردوسی.


آگاهیده

[دَ / دِ] (ن مف / نف) آگاه شده. باخبرگشته. آگهیده.


آگپ

[گُ] (اِ) رجوع به آکپ شود.


آگج

[گَ] (اِ) رجوع به آکج شود.


آگده

[گَ دَ / دِ] (ن مف) آکده. آکنده. (برهان). و شاید مصحف آکنده باشد.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.