آق گنبد

[گُمْ بَ] (اِخ) نام محلی نزدیک شرف خانه، بساحل دریاچهء ارومیّه.


آق محمدتیمور

[مُ حَمْ مَ تَ] (اِخ)سومین حکمران سربداری که در بیهق فرمانروائی داشتند. وی به سال 744 ه .ق . پس از کشته شدن سلف او خواجه وجیه الدین بر مسند حکومت نشست و پس از دو سال و دو ماه بر دست خواجه علی شمس الدین بقتل رسید.


آق مسجد

[مَ جِ] (اِخ) مرکز شبه جزیرهء قرم (کریمه) که امروز به نام سیمفروپول مشهور است و در 1164 ه .ق . دولت روس آنجا را تسخیر کرد و محله ای نو بساختند و قصبهء قدیمی از اهمیت سابق بیفتاد. سکنهء آن در حدود سی هزار است.


آقوش

(اِ) ببر و شیر و پلنگ و یوز، و مطلق سباع. (بعض فرهنگهای نو).


آک

(اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب، آفت، عاهت، عیب، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمهء ده آک، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب: زشتی، کوتاهی، بیدادگری، بیشرمی، بسیارخواری، بدزبانی، دروغگوئی، شتابکاری، بددلی و...


آک

(هندی، اِ) در زبان هندی به معنی آتش و نیز نام درختی که شیرهء آن زهر قاتل است و یا درخت عُشَر. و رجوع به آگ شود.


آک

(پسوند) ر تباک و خاشاک و خباک و سوزاک و فغاک و کاواک و مغاک و نماک، حرف نسبت است. و در خوراک و پوشاک افادهء لیاقت کند.


آکادمی

[دِ] (فرانسوی، اِ)(1) (مشتق از نام یلی اساطیری از مردم یونان موسوم به آکادمُس که اراضی منسوب بدو را آکادمی مینامیدند، در شمال غربی اَطینه «آتن»، و مَدْرَس افلاطون بدانجا بود.) اقاذیمیا. فرهنگستان. و رجوع به اقاذیمیا شود.
(1) - Academie.


آکال

(ع اِ) مهتران قوم.
-آکال الملوک؛ مآکِل پادشاهان.
-آکال جُند؛ ارزاق لشکر.
-ذووالاَکال؛ رؤسای قبائل جاهلیت که از غنیمت چهاریک (مِرْباع) برگرفتندی.


آکام

(ع اِ) جِ اُکُم و اُکُم جِ اِکام و اِکام جِ اَکم و اَکم جِ اَکمه. منظرها. زمینهای بلند. تل ها. تپه ها. پشته ها. توده ها. سنگلاخها.


آکاهولی

(هندی، اِ) نام داروئیست هندی، دافع پَرمیو یعنی سوزاک.


آکب

[کُ] (اِ) آکُپ.


آکپ

[کُ] (اِ) آکُب. لُپ. لنبوس. یک جانب دهان از درونسو :
کند از خست، او همی پنهان
همچو میمون نخود در آکپ خویش.
خسروانی.


آکتور

[تُرْ] (فرانسوی، ص، اِ)(1) بازیگر. نمایشگر.
(1) - Acteur.


آکج

[کَ] (اِ) قلاب آهنین که سقایان و فقاعیان بدان یخ در یخدان افکنند. یخ گیر. || قلابی بزرگ آهنین بر سر چوبی کرده که بدان کشتی دشمن فراکشیدندی یا مرد از کشتی دشمن ربودندی :
بجستند تاراج و زشتیش را
به آکج کشیدند کشتیش را.عنصری.
|| علف شیران. زعرور. تفاح البرّی. اَکَج. شاید...


آکح

[کَ] (اِ) جلاب را گویند و آن داروئی باشد جوشانیده و صاف کرده شده. (برهان). خلاب باشد یعنی لای سیاه. (نسخهء لغتی خطی). و گمان میکنم این کلمه چنانکه آکَحج بمعنی جلاب (برهان) و آکَخ نیز به معنی جلاب (برهان) و اکحج به همین معنی و آکخج بمعنی مزبور (جهانگیری)...


آکحج

[کَ] (اِ) رجوع به آکح شود.


آکخ

[کَ] (اِ) رجوع به آکح شود.


آکده

[کَ دَ / دِ] (ن مف) مخفف آکنده :
بدو زلف، قاری بعنبر سرشته
بدو چشم زهرآکده ذوالفقاری.قطران.


آکر

[کَ] (اِ) آگَر. سُرین و کفل را گویند مطلقاً. (برهان). ظاهراً این صورت مصحف آلر باشد. رجوع به آلر شود.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.