اجرعین
[اَ رَ عَ] (اِخ) موضعی است به یمامَه. (معجم البلدان).
اجرم
[اَ رَ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از جرم. گنه کارتر.
اجرم
[اَ رَ] (اِخ) بطنی است از خثعم.
اجرمزاز
[اِ رِ] (ع مص) جَرْمَزَه. منقبض و گرفته شدن. || فراهم گردیدن بعض اجزاء بسوی بعضی. || گرد آمدن بجائی. || سپسا رفتن و گریختن. || اِجرمَزّ اللیل؛ گذشت شب و تمام شد. (منتهی الارب).
اجرنباء
[اِ رِمْ] (ع مص) بی تکیه خواب کردن. (منتهی الارب). خُفتن بی وساده.
اجرنثام
[اِ رِ] (ع مص) افتادن از بالا بنشیب. || فراهم آمدن. (منتهی الارب). اجتماع. جمع شدن. فاهم آمدن. (زوزنی). || لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب). ملتزم مکانی شدن.
اجرنماز
[اِ رِمْ] (ع مص) گرد آمدن بجائی. (منتهی الارب). فاهم آمدن. (زوزنی): اجرنمز الوحشیّ فی کناسه؛ یعنی وحشی در لانه خود را مجتمع کرد و فراهم ساخت. || مهیا شدن بکاری.
اجر و قرب
[اَ رُ قُ] (اِ مرکب، از اتباع)(شاید محرف ارج و قرب).
- بی اَجر و قُرب؛ بی ارز. بی حُرمت.
اجره
[اَ جِرْ رَ] (ع اِ) جِ جَریر.
اجره
[اُ رَ] (ع اِ) اُجْرَت. رجوع به اُجرت شود.
اجره المثل
[اُ رَ تُلْ مِ] (ع اِ مرکب)رجوع به اجره المثل در کلمهء اجرت شود.
اجره المسمی
[اُ رَ تُلْ مُ سَمْ ما] (ع اِ مرکب) رجوع به اجره المسمی در کلمهء اجرت شود.
اجره خوار
[اِ رَ/رِ خوا/خا] (نف مرکب)اِجری خوار. راتبه خوار :
نه اجره خوار فروغم نه مرد منّت خضر
توجّهی که درین راه بی چراغ روم.
سنجر کاشی.
اجرهداد
[اِ رِ] (ع مص) شتافتن. || دراز و طویل گردیدن شب. || پیوسته باریدن. || بی گیاه گردیدن زمین. || سخت گردیدن سال. (منتهی الارب).
اجری
[اَ] (ع اِ) اَجْرٍ. جِ جَرو.
اجری
[اِ] (از ع، اِ) مستمری. مقرری. جیره. وظیفه و راتبه. جنسی که بلشکریان و جز آنان میداده اند. آن را اجراء و اجرا و جری و جیره نیز گویند : و ابوبکر اجری از مسطح بن اثاثه بازگرفته بود و گفت من چندین گاه او را بپروردم و او فرزند...
اجری
[اِ را/ اُ را] (از ع، اِ) وظیفه یعنی طعام هرروزه که بمحتاجان دهند و علوفه. (غیاث اللغات از لطائف و شرح تحفه العراقین).
اجری
[اِ ری ی] (ع اِ) روش. عادت. || وکیل. رسول.
اجری
[اَ جُرْ ری ی] (ع ص نسبی) نسبت است و مفید معنی آجرسازی و آجرفروشی است و جمعی از قدما به این نسبت مشهور شده اند. (سمعانی).
اجری
[اَ جُرْ ری ی] (اِخ) محمد بن حسین بن عبدالله شافعی بغدادی ملقب به اجری، منسوب بقریه ای در بغداد. وی محدث و صالح و عابد بود و از ابومسلم لخمی و ابوشعیب حرابی و جماعتی بسیار روایت کرده و در حدیث و فقه تصانیف بسیار دارد و خطیب بغدادی...
