اجران
[اَ جَرْ را] (ع اِ) مردم و پریان.
اجرب
[اَ رَ] (ع ص) گر. گرگن. (زوزنی). گرگین. (زمخشری) (لغت نامهء مقامات حریری). گردار. پرخارش. صاحب مرض خارش. (غیاث). مؤنث: جَرْباء. ج، جُرْب، جَربی، اَجارِب.
اجرب
[اَ رَ] (اِخ) موضعی است از منازل جهینه بناحیهء مدینه. || موضعی است بنجد. (معجم البلدان).
اجربان
[اَ رَ] (اِخ) دو قبیله است: بنوعبس و ذبیان. (منتهی الارب).
اجربه
[اَ رِ بَ] (ع اِ) جِ جَریب و جِراب.
اجرت
[اُ رَ] (ع اِ) اُجْرَه. بَدَل. || مزد. مزد کار. حق القدم. دست مزد : چون روز به آخر رسید مزدور اجرت خواست. (کلیله و دمنه). || کرایه : یارش از کشتی به درآمد که پشتی کند همچنین درشتی دید... چاره جز آن ندانستند که با او بمصالحت گرایند و...
اجرتن
[اِ جِ تُ] (اِخ)(1) فرانسیس. مهندس انگلیسی (1729-1803 م.). وی کانال منچستر به لیورپول را حفر کرده است.
(1) - Egerton, Francis.
اجرح
[اَ رَ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از جرح :
و ما دول الایام نعمی و اَبؤساً
بأجرَح فی الاقوام منه ولا اشوی.بحتری.
اجرد
[اَ رَ] (ع ص، اِ) شتری که بعلت جَرَد مبتلا باشد. || نرهء ستور، یا عام است. || پشت: رمی علی اجرَدِه؛ ای ظهره. || بسیار سبقت کننده و درگذرنده. (منتهی الارب). || مکان اجرد؛ زمین بی نبات. (زوزنی). جای بی نبات. و کذلک فضاء اجرد. (منتهی الارب). ج، اجارِد....
اجرد
[اَ رَ] (ع ن تف) پرخوارتر. اکول تر. || اشأم: اجردُ من الجراد.
- امثال: اجرد من جراد .
اجرد من صخره .
اجرد من صلعه . (مجمع الامثال میدانی).
اجرد
[اَ رَ] (اِخ) کوهی از کوههای قبلیّه و گفته اند اشعر و اجرد دو کوه از جهینه اند بین مدینه و شام. (معجم البلدان).
اجرد
[اِ رِدد / اِ رِ] (ع اِ) گیاهی است که در بیخ سماروغ روید و بدان بسماروغ پی برند. اِجردّه، یکی آن. (منتهی الارب).
اجردان
[اَ رَ] (ع اِ) تثنیهء اَجرَد. دو روز یا دو ماه: مارأیته منذ اجردان. (منتهی الارب).
اجرده
[اِ رِدْ دَ / اِ رِ دَ] (ع اِ) یکی اِجرِدّ.
اجرذ
[اَ رَ] (ع ص) آنکه در رفتن پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. (منتهی الارب).
اجرش
[اَ رَ] (ع ص) نیم کوفته. بلغورشده.
اجرع
[اَ رَ] (ع ص) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار. || زمین درشت که بریگ ماند. || ریگ توده که هیچ نروید بر وی و یا ریگ توده که یک جانب گیاه و یک جانب سنگریزه دارد. (منتهی الارب).
اجرعانیه
[ ] (اِخ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. (ابن الندیم).
اجرعباب
[اِ رِ] (ع مص) بر زمین افتادن. (منتهی الارب).
اجرعنان
[اِ رِ] (ع مص) مقلوب اِرجعنان. میل کردن. چسبیدن. || بیک بار افتادن. (منتهی الارب).
