اجاج
[اِ] (ع اِ) جِ اَجّه. سختیهای گرما.
اجاج
[اُ] (ع ص) شور و تلخ (آب). سخت شور. آب شور. (مهذب الاسماء). آب تلخ. (خلاص نطنزی).
اجاج
[] (اِخ) (مشعله) نام عمومی پادشاهان عمالقه بود، همچنان که سلاطین مصر را فراعنه میگفتند. (سفر اعداد 24:7 و کتاب اول سموئیل 15:8). و در تورات مذکور است که سموئیل آخرین پادشاه عمالقه را در حضور خداوند قطعه قطعه نمود. چنان مینماید که برای ظلمهای فضیح که از دست وی...
اجاجره
[اَ جِ رَ] (ع اِ) جِ اِجّار.
اجاجی
[ ] (اِخ) این لفظ در کتاب استر تورات (3:1 و 10 و 8:3 و 5) مذکور است. احتمال میرود مراد طایفه ای است که هامان بدان منسوب بود و یوسفون این لفظ را به عمالقی تفسیر میکند. (قاموس کتاب مقدس ذیل: اجاج).
اجاجیر
[اَ] (ع اِ) جِ اِجّار.
اجاجین
[اَ] (ع اِ) جِ اِجّانه و اِنجانه و ایجانه.
اجاح
[اَ/اِ/اُ] (ع اِ) وجاح. پرده. (مهذب). پوشش. پوشندهء چیزی.
اجاحه
[اِ حَ] (ع مص) هلاک کردن. || از بیخ برکندن. (منتهی الارب). استیصال.
اجاد
[اِ/اُ] (ع اِ) چیزی مانند طاق خرد و کوتاه. طاق عمارت.
اجادب
[اَ دِ] (ع ص، اِ) جِ اَجْدُب. ججِ جَدْب. زمین های سخت که آب در آن واایستد و زود بازنخورد. (مهذب الاسماء). جاهای خشک بی نبات. (منتهی الارب).
اجادل
[اَ دِ] (ع اِ) جِ اَجدَل.
اجاده
[اِ دَ] (ع مص) جیّد گردانیدن. || نیک گفتن. (منتهی الارب). نیک گفتاری. || نیک کردن. (مجمل اللغه). نیک کرداری. || چیزی جیّد آوردن. (منتهی الارب). || اجاده درهماً؛ بخشید او را درم. || اجاد الرجلُ؛ خداوندِ اسبِ نیکورو گردید. (منتهی الارب). خداوند ستور نیک شدن. (تاج المصادر). || اجاد...
اجاده
[اِ دَ] (ع مص) رجوع به اجاده شود.
اجار
[اِجْ جا] (ع اِ) بام خانه. انجار. ج، اجاجیر، اجاجره. (منتهی الارب).
اجار
[اِ] (ع مص) به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی. (منتهی الارب). || بستن استخوان شکسته را بر کجی: اجرت العظم اَنا؛ بستم استخوان شکسته را بر کجی. (منتهی الارب).
اجارب
[اَ رِ] (ع ص، اِ) جِ اَجرَب.
اجارب
[اَ رِ] (اِخ) قبیله ای است از بنی سعد. (منتهی الارب).
اجارتین
[اِ رَ تَ] (اِخ) حوزهء قضائیهء سنجاق لازستان. مرکز لواء آن باتوم. سابقاً جزو مملکت عثمانی و سپس در جزو متصرفات روسیه درآمد و این حوزهء قضائیه از دو ناحیه مرکب بود: اجارهء علیا و اجارهء سفلی و همهء مردم آنجا مسلمان بودند و پس از تصرف دولت روس بیشتر...
اجارد
[اَ رِ] (ع ص، اِ) جِ اَجرَد. زمین های بی نبات. (منتهی الارب).
