اثیناس
[اَ] (اِخ) آطن. اثینه. آتن. مدینه الحکماء : و همهء حکیمان و فیلسوفان از این ناحیت اثیناس خاسته اند. (حدود العالم).
اثینس
[اَ نِ] (اِخ)(1) آطن. اثینه. (تاریخ الحکماء قفطی صص 18 - 19، 23 - 24) (عیون الانباء ج 1 ص 43).
(1) - Athenes.
اثینوس
[اَ] (اِخ) صورتی دیگر از کلمهء آطن، کرسی قدیم آتیک و کرسی جدید یونان. (از ابن الندیم).
اثینه
[اَ نَ] (اِخ)(1) صورتی از نام آطن، کرسی یونان. مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل اتینا آرد: اتینا (شهر منرفا) و بزرگترین شهرهای اتیکاست در یونان و بر خلیج سالونیک واقع و مسافتش از قرنتش 46 میل و از ساحل بقدر پنج میل است و بر دشتی وسیع واقع است که...
اثینیا
[اَ] (اِخ) آطن. آتن. اثینه. اثینیه. اثینس. (عیون الانباء ج 1 ص 43).
اثینیه
[اَ نی یَ] (اِخ) صورتی از نام آطن. اثینه. (تاریخ الحکماء قفطی ص 25، 265، 309) (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 43): انه [ کرسفس ] یعلمهم [ اصحاب المظلّه ]فی رواق هیکل مدینه اثینیه مدینه الحکماء بارض یونان. (تاریخ الحکماء ص 265).
اج
[َجْ / ِجْ] (پسوند/حرف) مزید مؤخری است در امکنه. صورتی از اگ، اک، اه: آبج. اشترج. ایذج. خلج. خیارج. دعنج. رخج. روبنج. سهرج. سیرج. طسفونج (طیسفون). غورج. فندورج. فهرج. قورج. کذج. کرج. کندانج. مدبج. مستج. مَنْبِج. میانج. والوالج. ونج.
اج
[َجْ] (حرف) در تعریب بدل «َه» (با هاء غیرملفوظ) آید: بنفسج، بنفشه. نشاستج، نشاسته. روزنامج، روزنامه و غیرها.
اج
[اَ] (اِ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.
اج
[اِ] (اِ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست.
اج
[اُ] (اِ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. (شعوری). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.
اج
[اَج ج] (ع مص) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب. دویدن. (تاج المصادر). || افروختن. || بگناه دلالت کردن. بمعصیت خواندن.
اج
[اَ / اُ](1) (اِ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد.(2) (برهان قاطع). || کدوی تنبل.
(1) - در بعض نسخ برهان.
(2) - مقصود کدوی مجوفی است که در آن سرکه یا عسل کنند.
اجآث
[اِجْ] (ع مص) گرانبار کردن: اَجْأَثَهُ الحِمل؛ گرانبار کرد او را. (منتهی الارب).
اجاء
[اَجْ جا] (اِ) بلغت هندی درختی است برگش از برگ چنار پهن تر و شکوفهء آن چون ریسمانهای سرخ گره زده آویخته و بارش شبیه به هلیله و چوبش در آتش نسوزد و چون دو درهم بیخ او را نیم کوب بجوشانند و با دو درهم نبات با شهد بنوشند...
اجااجا
[اَ اَ] (ع صوت) لفظی است که میشان را بدان خوانند. (منتهی الارب).
اجاءه
[اِ ءَ] (ع مص) آوردن. بیاوردن. || مضطر گردانیدن. مُلْجَأ گردانیدن. (تاج المصادر).
- امثال: شرّ ما یجیئک الی مخّه عرقوب ؛ المعنی: ما الجأک الیها الاّ شرّ، ای فقر و فاقه و ذلک لانّ العرقوب لامخّ له و انما یحوج الیه من لایقدر علی شی ء. یضرب للمضطر جدّا. (منتهی...
اجاءه
[اَ ءَ] (اِخ) اجاءه بدربن عقال، موضعی است که در آن سراها از متن جبل برآورده اند. (معجم البلدان).
اجاب
[اِ] (ع اِ) پاسخ. (منتهی الارب).
اجابه
[اِ بَ] (ع مص) اِجابت. پاسخ. (منتهی الارب). پاسخ دادن. پتواز کردن. جواب دادن. (وطواط). || قبول کردن (دعا و دعوت و خواهش). برآوردن. روا کردن. پذیرفتن. اِنجاح. اسعاف: اجاب الله دعاؤه. (منتهی الارب). و اجابت کرد و مهیا شد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کاری که به او...
