اثیره
[اَ رَ] (اِخ) آبی است در جانب اعلی ثلبوت. (معجم البلدان) (مراصد).
اثیع
[اُ ثَ] (اِخ) از اعلام مردان عرب است از جمله نام پدر زید تابعی که از علی علیه السلام روایت دارد.
اثیع
[اَ یَ ؟] (اِخ) ابن ملیح بن الحون بن خزیمه، جماع القاره. (تاج العروس مادهء ی ث ع).
اثیع
[اَ یَ] (اِخ) ابن نذیربن قسربن عبقر. در بجیله بوده است. (تاج العروس مادهء ی ث ع).
اثیفیات
[اُ ثَ فی یا] (اِخ) موضعی یا کوههای خردی که بر شکل پایه های دیگدان واقع شده است.
اثیفیه
[اُ ثَ فیَ] (ع اِ مصغر) تصغیر اثفیه بمعنی پایهء دیگدان.
اثیفیه
[اُ ثَ فیَ] (اِخ) قریه ای است ازآن بنی کلیب بن یربوع دروشم از اراضی یمامه، اولاد جریر شاعر خطفی را. و محمد بن ادریس گفته است که این محل به اثافی قدر شبیه است. (معجم البلدان). || بقول نصر حصنی است از منازل تمیم. (معجم البلدان) (مراصد).
اثیل
[اَ] (ع ص) محکم. (مهذب الاسماء). محکم بُن. (منتهی الارب). استوار. || قدیم. کهن: مجدٌ اثیل. || اصیل. آنکه و آنچه اصل بزرگ دارد. شریف.
اثیل
[اَ یَ] (ع ص) بعیر اثیل؛ شتر بزرگ نَره. ج، ثیل.
اثیل
[اُ ثَ] (ع اِ مصغر) تصغیر اَثل.
اثیل
[اَ] (اِخ) محلی است در بلاد هذیل در تهامه. (معجم البلدان).
اثیل
[اُ ثَ] (اِخ) موضعی است قرب مدینه و در آنجا چشمه ای است آل جعفربن ابیطالب را، و آن میان بدر و صفراء واقع است و ذواثیل نیز گفته میشود. || نیز موضعی است که اکثر ازآنِ بنی ضمره از قبیلهء کنانه میباشد. (معجم البلدان).
اثیل
[اُ ثَیْ یِ] (اِخ) موضعی است از وادی شراج ریمه و اکثر آن از بنی ضمره است. (معجم البلدان).
اثیم
[اَ] (ع ص) گناهکار. (منتهی الارب). تبه کار. بزهکار. بزه مند. بزه گر. مذنب. مجرم. عاصی. (منتهی الارب). || دروغگوی. دروغزن. (مهذب الاسماء). || طعام الاثیم. رجوع به طعام... شود.
اثیم
[اَ] (ع مص) بسیار گناه کردن (مبالغه است در مصدر). (منتهی الارب).
اثیم
[اَ] (اِخ) لقب ابوجهل. (منتهی الارب).
اثیم
[اَ] (اِخ) لقب یزدجردبن بهرام نزد عرب. بزهکار.
اثیمه
[اَ مَ] (ع مص) اثیم. بسیار گناه کردن (مبالغه است در مصدر). (منتهی الارب).
اثین
[اَ] (ع ص) استوار. محکم. محکم بُن.
اثینا
[اَ] (اِخ) آطن. اثینه. آتن. مدینه الحکماء.
