اثرماط
[اِ رِمْ ما] (ع مص) اثرماط سقاء؛ منتفخ گردیدن مشک. || اثرماط مرد؛ برآماسیده شدن او از غلبهء خشم.
اثرمان
[اَ رَ] (ع اِ) شب و روز. (منتهی الارب). مَلوان.
اثرمطاط
[اِ رِ] (ع مص) اثرماط. منتفخ گردیدن. || از غلبهء خشم برآماسیده شدن.
اثرنباج
[اِ رِمْ] (ع مص) پر بِرشته شدن (یعنی بریان شدن) پوست بره: اثرنبج جلدالجمل؛ اذا شوی فیبس اعالیه.
اثرنتاء
[اِ رِ] (ع مص) بسیار شدن گوشت سینه.
اثرنداء
[اِ رِ] (ع مص) بسیارگوشت شدن سینه.
اثرنماط
[اِ رِمْ] (ع مص) اثرماط. (تاج العروس).
اثرنیه
[] (اِخ) فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهماالسلام. (ابن الندیم).
اثرون
[ ] (اِ) به یونانی اسم بنفسج است. (تحفهء حکیم مؤمن).
اثره
[اُ رَ] (ع مص) نقل کردن سخن. روایت کردن سخن. (منتهی الارب). || برگزیدن برای خود چیزهای نیکو را نه برای یاران خود.
اثره
[اَ رَ] (ع مص) اثرت البعیر اثرهً؛ رندیدم باطن سپل شتر را. (منتهی الارب). || پوست اندرون سم شتر واکردن تا اثر آن در زمین پیدا شود.
اثره
[اَ رَ] (ع مص) برگزیدن برای خود چیز نیکو را نه برای یاران خود.
اثره
[اَ ثَ رَ] (ع اِ) اُثْرَه. اَثاره. بقیهء چیز. || برگزیده. || بقیه ای از علم که برگزیده و نقل کرده شود از سلف. || بقیهء پیه.
اثره
[اَ ثَ رَ] (ع اِمص) اسم مصدر از ایثار. ایثار. فضیلت.
اثره
[اُ رَ] (ع اِ) اُثرَت. تنگ سال. || حال ناخوش. || بزرگواری موروثی که زبانزد مردم باشد. || بقیه ای از علم که برگزیده شود. || نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده شود تا بدان پی آن شتر گیرند. (منتهی الارب).
اثره
[اُ رَ] (ع مص) اَثارَه. اَثر. نقل و روایت کردن سخنی را.
اثره
[اِ رَ] (ع مص) اُثرَه.
اثری
[اَ ثَ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به اثر. (منتهی الارب). منسوب است به اثر که بمعنی حدیث و طلب آن و تبعیت از آن میباشد. (سمعانی). محدّث. اخباری: حسین اثری بن عبدالملک. عبدالکریم اثری بن منصور.
اثری
[اَ را] (ع اِ) نامی از نامهای مردان.
اثری
[اَ را] (ع ص) مرد بسیارمال. مقابل ثَروی، زن بسیارمال.
