اثر
[اَ ثَ] (اِخ) (امیر...) ملکشاهی. صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعهء گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآمد آنگاه فدائیان جهت قتل علما و نقبا جماعتی که با ملاحده تعصب داشتند در اطراف متفرق گشتند و از آن جمله......
اثراء
[اِ] (ع مص) توانگر شدن. (زوزنی). بسیارمال شدن. || اثرت الارض؛ کثر ثراها. (منتهی الارب). || اثراء مطر؛ تا ثری رسیدن باران. (منتهی الارب). تر کردن باران خاک را. (تاج المصادر بیهقی). || بسیار شدن ثَری (تری و نم و گل نمناک) در زمین.
اثراء
[اَ] (ع اِ) جِ ثَری.
اثراب
[اِ] (ع مص) ثَرب. تثریب. سرزنش کردن. نکوهیدن بر گناه. || پیه ناک گردیدن: اثرب الکبش؛ پیه ناک گردید قچقار. (منتهی الارب).
اثرات
[اَ ثَ] (از ع، اِ) جِ اَثَر.
اثراد
[اِثْ ثِ] (ع مص) اتّراد. ترید کردن. ترید ساختن (نان را). اشکنه کردن (نان را).
اثرار
[اَ] (ع اِ) به لغت اهل بادیه اسم انبرباریس(1) است. (تحفهء حکیم مؤمن). و در تذکرهء اولی الالباب داود ضریر انطاکی اثرار، امبریاریس آمده است. زرشک. زرک. اثوار. اشوار. زنبر. زنبل. زریک. زرنگ. زراج. زارج. و در برهان قاطع آمده است: اثرار بر وزن و معنی اترار است که زرشک...
اثراره
[اَ رَ] (ع اِ) زرشک. رجوع به اثرار و اترار شود.
اثرام
[اِ] (ع مص) اثرم گردانیدن کسی را.
اثرب
[اَ رِ] (اِخ) یثرب. مدینهء منوره. (منتهی الارب) (مراصد الاطلاع).
اثرب
[اَ رُ] (ع اِ) جِ ثَرب.
اثربی
[اَ رَ/ رِ] (ص نسبی) منسوب به اَثرب (مدینهء مُنوره).
اثردان
[اُ رُ] (ع اِ) ترید. (منتهی الارب).
اثرشناس
[اَ ثَ شِ] (نف مرکب) قائف. (دهار). قیافه شناس.
اثرط
[اَ رَ] (اِخ) ابن شم (و شهم نیز گویند) ابن طورک بن شیداسب بن ثور(1) بن جمشید. رجوع بمجمل التواریخ و القصص ص 25 شود.
(1) - در گرشاسب نامه: تور.
اثرم
[اَ رَ] (ع ص) آنکه دندانش از بن برافتاده است. || آنکه دندان پیشین و رباعیهء وی افتاده است، یا خاص است به افتادن دندان پیشین. (منتهی الارب). دندان پیشین شکسته. (تاج المصادر). دندان بیفتاده. شکسته دندان. (زوزنی). مؤنث: ثَرْماء. || (اصطلاح عروض) اجتماع قبض و خرم یا فعولُ خرم...
اثرم
[اَ رَ] (ع ص) نسبتی است. رجوع به انساب سمعانی شود.
اثرم
[اَ رَ] (اِخ) احمدبن محمد بن هانی مکنی به ابوبکر از مردم اسکاف بنی جنید، از اصحاب احمدبن حنبل. و از اوست: کتاب السنن فی الفقه علی مذاهب احمد و شواهده من الحدیث. کتاب التاریخ. کتاب العلل. کتاب الناسخ و المنسوخ در حدیث. (ابن الندیم).
اثرم
[اَ رَ] (اِخ) علی بن المغیره الاثرم مکنی به ابوالحسن، صاحب اصمعی و ابوعبیده. او از جماعتی از علماء و هم از فصحای اعراب روایت دارد و نیز کتب ابوعبیده و اصمعی را روایت کرده است. (از ابن الندیم). و صاحب معجم الادباء آرد: وی را کتب مصححه ای بوده...
اثرم
[اَ رَ] (اِخ) فابجانی اصفهانی. صاحب کتاب اصبهان گوید: او یکی از علمای لغت است و از کسانی است که بلدان عراق را بپیمود و لغت و شعر گرد کرد و بتوسط علمای آن بلاد لغات و اشعار را تصحیح کرد. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1...
