اثبیه
[اُ بی یَ] (ع اِ) جماعت. گروه. ج، اثابی.
اثث
[اُ ثُ] (ع اِ) جِ اَثاث. (منتهی الارب).
اثجاء
[اِ] (ع مص) خاموش گردانیدن. || اثجی متاعه؛ حرکت داد و متفرق ساخت و زیر و بالا کرد. (منتهی الارب).
اثجام
[اِ] (ع مص) همیشگی گرفتن. || پیوسته باریدن. (زوزنی). پیوسته شدن باران. (تاج المصادر): اثجم المطر؛ کَثُرَ و دامَ. (منتهی الارب). || اثجمت السماء؛ زود بارید و دوام گرفت.
اثجر
[اَ جَ] (ع ص) سطبر. پهناور. || تیر کوتاه سطبربُن. (منتهی الارب).
اثجل
[اَ جَ] (ع ص، اِ) مردی که شکمش کلان و فراخ باشد. (منتهی الارب). بزرگ شکم. (مهذب الاسماء). مرد برآمده تهیگاه. (منتهی الارب). || که پوست شکم سست دارد. آنکه پوست شکمش سست و فروهشته باشد . || اثجل الوادی؛ میانهء فراخ وادی. (منتهی الارب). || طعن فلانٌ فلاناً الاثجلین؛...
اثحاف
[اَ] (ع ص، اِ) جِ ثِحف و ثَحِف.
اثخاخ
[اِ] (ع مص) آرد تُنُک سرشتن.
اثخان
[اِ] (ع مص) مبالغه کردن (در چیزی). (منتهی الارب). || بسیار بکشتن. (تاج المصادر): اثخن فی العدوّ؛ بسیار کشت دشمنان را. (منتهی الارب). || غلبه کردن. و قوله تعالی: حتی اذا اثخنتموهم (قرآن 47/4)؛ ای غلبتموهم و کثر فیهم الجراحه. (منتهی الارب). || سست کردن جراحت کسی را. (تاج المصادر):...
اثخن
[اَ خَ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از ثخونت.
اثدٍ
[اَ دِنْ] (ع اِ) اَثْدی. جِ ثدی. پستانهای مردان و زنان.
اثر
[اَ ثَ] (ع اِ) عقب. ایز. حفّ. حفف: خرج فی اثره؛ برآمد پس او. (منتهی الارب). || نشان. پی. داغ پای. جای پای. نشان قدم: قطع الله اثره؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج(1) گرداند. (منتهی الارب). و خاک اثر جبرئیل در میان آن گوسالهء...
اثر
[اَ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج، اُثور. (منتهی الارب). پرند شمشیر.
اثر
[اُ ثُ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. (منتهی الارب). آبِ رو.
اثر
[اُ] (ع اِ) نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. || نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن شتر گیرند. || روغن خالص. (منتهی الارب).
اثر
[اِ] (ع اِ) جوهر شمشیر. (منتهی الارب). پرند شمشیر. ج، اُثور. || بعد. پس. (منتهی الارب). پی. (مؤید). || روغن خالص. (منتهی الارب). || نشان. ج، آثار.
اثر
[اَ ثِ/ ثُ] (ع ص) آنکه خود را بر اقران برگزیدن خواهد به صفات نیکو. آنکه گزیند چیزهای خوب را برای خود، نه برای یاران.
اثر
[اَ] (ع مص) بر گشنی داشتن. (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده. (منتهی الارب). || برانگیختن.
اثر
[اَ ثَ] (ع مص) بر اثر ماندن. در عقب ماندن. || نقل کردن حدیث. روایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || برگزیدن.
اثر
[اَ ثَ] (اِخ) شفیعائی (آخوند...). از متأخرین شعرای شیراز و صاحب دیوانی است حاوی 11000 بیت. وفات او در سال 1113 ه .ق . به لار بود. (قاموس الاعلام).
