اپولونیه
[ ] (اِخ) نام شهری بمقدونیه بر ساحل دریای ایجیانی و فیلپی واقع در مقابل لوین پلینای کنونی میباشد. (از قاموس کتاب مقدس).
اپولیون
[ ] (یونانی، ص) صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: این کلمه یونانی و مرادف ابدون عبری به معنی مخرب است.
اپونت
[اُ پُنْ] (اِخ)(1) رجوع به اپوس شود.
(1) - Oponte.
اپونین
[اِ پُ] (اِخ)(1) یکی از زنان قهرمانهء مملکت گل. زن سابینوس، که بمدد سیویلیس بر آن شد که مردم گل را از تسلط رومیان برهاند. شوهر او سابینوس مغلوب و در زیرزمین محبوس شد. این زن شجاع مدت نه سال در آن زندان با وی بسر برد و با دقت...
اپه
[اِ پِ] (اِخ)(1) شارل میشل. کشیش متولد در ورسای. وی دارالتربیهء کران و لالان را تأسیس کرد که بوسیلهء علائم و اشارات آنان را تعلیم میدادند.
(1) - Epee, Charles - Michel.
اپیچه
[اَ چَ / چِ] (اِ) لبلاب. پیچک. تربد. عشقه. حَلبلاب. فژغند. کشت برکشت. مهربانک. بویچه. لوک. عشق پیچان. شجرهء بارده.
اپیخارم
[اِ] (اِخ)(1) یکی از شعرا و حکمای قدیم یونان. او در 450 ق. م. در جزیرهء قوّ(2)متولد شد و سپس بشهر سوراقوسا(3) در صقلیه رفت و بدانجا اقامت گزید و او اول کس است که منظومه های مضحک سرود و دو حرف ث و خ را بحروف یونانی اضافه کرد....
اپیدامنوس
[اِ] (اِخ)(1) نام شهری قدیم به ارناودستان (آلبانی) و نام امروزی آن «دراج» است. رجوع به دراج شود.
(1) - epidamne.
اپیدر
[اِ دُ] (اِخ)(1) اپیدروس. اپیدروم. شهری در آرگلید قدیم یونان، واقع در ساحل دریای اژه و دارای هیکلی بنام اسقلبیادس(2)و از همه یونان برای استشفا بدانجا میرفتند. امروزه شهر اِپیدرُس یا اپیداور نزدیک آن بنا شده است. خرابه ها و آثار هیکل قدیمی این شهر در سال 1881 م. کشف...
اپیدرس
[اِ رُ] (اِخ) رجوع به اپیدر شود.
اپیدروم
[اِ] (اِخ) رجوع به اپیدر شود.
اپیر
[اِ] (اِخ)(1) ناحیه ای به یونان قدیم واقع در جنوب شرقی مقدونیه. در میان پادشاهان این مملکت که خود را از اخلاف نئوپتولم(2)یا پیروس(3) پسر آشیل میدانستند، پیروس دوم، رقیب رومیان مشهور است. امروز این ناحیه در قسمت جنوبی مملکت آلبانی واقع است و قریب 375000 جمعیت دارد که از...
اپیرس
[اِ رُ] (اِخ) رجوع به اپیر شود.
اپیرنداخ
[اَ رَ] (اِ) اپرنداخ.
اپیشه
[اَ شَ / شِ] (ص) مرکب از «اَ» حرف سلب + «پیشه» بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار :
در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر.شهید.
و در لغت نامهء اسدی آمده است: ابیشه [ با باء موحده] جاسوس بود و همین بیت...
اپیفان
[اِ] (اِخ)(1) یکی از آباء مسیحی و طبیب کلیسای یونانی. رجوع به ابی فانه شود.
(1) - epiphane.
اپیفان
[اِ] (اِخ)(1) اسقف پاوی. رجوع به ابی فانه شود.
(1) - epiphane.
اپیفان
[اِ] (اِخ)(1) از حکمرانان سوریه. رجوع به ابی فانه شود.
(1) - Epiphane.
اپیقتت
[اِ تِ] (اِخ) رجوع به اپیکتاتوس شود.
اپیقورس
[اِ رِ] (اِخ) رجوع به ابیقورس شود.
